دست گرم پدر فاطمه در دست علي
شاعر : علي اكبر لطيفيان
كار من نيست كه بنشينم املات كنم
شأن تو نيست كه در دفترم انشات كنم
عين توحيد همين است كه قبل از توبه
بايد اول برسم با تو مناجات كنم
سالي يكبار من عاشق نشوم مي ميرم
سالي يكبار اجازه بده ليلات كنم
همه جا رفتم و ديدم كه تو هستي همه جا
تو كجا نيستي اي ماه كه پيدات كنم
پدر خاكي و ما بچه ي خاكي توأيم
حق بده پس همه را خاك كف پات كنم
تو اي پير طريقت كه سر راه مني
آنقدر معجزه ديدم كه مسيحات كنم
از خدا خواسته ام هرچه كه دارم بدهم
جاي آن چشم بگيرم كه تماشات كنم
تو هماني كه خدا گفت : تو رب الارضي
سجده بر اشهد ان لّايي الاّت كنم
مثل ما ماه پيمبر به خودت ماه بگو
اشهد انّ علي ولي الله بگو
آينه هستم و آماده ي ايوان شدنم
آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم
چند وقتي است به ايوان نجف سر نزدم
بي سبب نيست به جان تو پريشان شدنم
سفره ي نان جويي پهن كن اي شاه نجف
بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم
آنكه از كفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زير سر توست مسلمان شدنم
از چه امروز نيفتم به قدومت وقتي
ختم شد سجده ي ديروز به انسان شدنم
ده ذي الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست
هشت روز است كه آماده قربان شدنم
جان به هرحال قرار است كه قربان بشود
پس چه خوب است كه قرباني جانان بشود
شأن تو بود اگر اين همه بالا رفتي
حق تو بود كه بالاتر از اينجا رفتي
شانه ي سبز نبي باطنش عرش الله است
تو از اين حيث روي عرش معلاّ رفتي
انبياء نيز نرفتند چنين تا معراج
اوصياء نيز نرفتند تو اما رفتي
به يقين دست خدا دست پيمبر هم هست
پس تو با دست خودت اين همه بالا رفتي
بايد اين راه به دست دگري حفظ شود
علّت اين بود كه تا خيمه ي زهرا رفتي
تو ولي هستي و منجي ولايت زهراست
تو هدايت گري و نور هدايت زهراست
آي مردم بخدا نيست كسي بر تر از اين
ازلي طينت اول تر و آخر تر از اين
تا به حالا كه نديدند و بعد از اين هم
اسد الله ترين حضرت حيدرتر از اين
هيچ كس نيست گه عقد اخوت خواندن
بهر پيغمبر اسلام برادرتر از اين
رفت از شانه ي معراج نبي بالاتر
بخدا هيچ كجا نيست كسي سرتر از اين
آن دو تا ذات در اين مرحله يك ذات شدن
اين پيمبر تر از آن، آن پيمبر تر از اين
دست گرم پدر فاطمه در دست علي ست
بعد از اين بار نبوت همه در دست علي ست