نگاهي به مقدمه شاهنامه

مشاور شركت بيمه پارسيان

نگاهي به مقدمه شاهنامه

۳۴ بازديد

  به نام خداوند جان و خرد

سخن از فردوسي و مذهب وي سخن شناسان را به خويش مشغول ساخته است . آن چه از نظر نگارنده اين سطور ارزشمند و قابل تأمل است اين نكته است كه فردوسي انساني ديندار و مسلماني واقعي بوده است. با نگاهي بر مقدمه اثر گرانسنگ وي شاهنامه مي توان به اين مهم دست يافت .

فردوسي، نامه ورجاوند و بي بديل را با نام خداوند جان و خرد آغاز مي كند :

به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد

جان و خرد دو گوهر كه يكي ريشه در گيتي و ديگري ريشه در مينو دارد اما هر اندازه كه انديشه ژرفكاو و دورياب باشد در شناخت و بازنمود پروردگار راه به جايي نمي برد .

از اين بيت در مي يابيم كه فردوسي انساني معتقد است و فضاي دين از آغاز در اين اثر سترگ به چشم مي خورد . دكتر كزازي معتقد است كه از اين كلام فردوسي بازتاب انديشه هاي مشايي را مي توان دريافت .

در بيت ديگر فردوسي كلام را سنجيده و همبسته مي آورد :

خداوند نام و خداوند جاي
خداوند روزي ده رهنماي

خداوندي جاي با صفت روزي دهي مناسبت دارد و خداوندي نام با صفت رهنمايي وي ارتباط دارد .

فردوسي در اين بين نام را در مقابل جاي آورده است . فردوسي با آوردن جاي جهان پيكرينه وديداري را مد نظر داشته و نام را در معناي جهان مينوي به كار برده است جهاني كه با انديشه در ارتباط است.

خداوند كيهان و گردان سپهر
فروزنده ي ماه و ناهيد و مهر

استاد فرزانه طوس در اين بيت از چهار اختر ياد مي كند و بلندترين اختر كه همان كيهان است را نام مي برد و گردندگي آسمان اشاره دارد .اين بيت را شايد بتوان اين طور تعبير نمود كه فردوسي با آوردن بلندترين اختر از هفت اختر مشهور قدرت و آفرينندگي بي بديل پروردگار را نشان مي دهد از آن جهت كه انسان دريافت حسي از امور دارد و كيهان بلندترين اختر است .

زنام و نشان و گمان برتر است
نگارنده ي برشده گوهر است

بار ديگر حكيم طوس از نام و نشان سخن به ميان مي آورد و گمان را كه همان قوه متوهمه آدمي است بر اين دو گوهر اضافه مي نمايد .

ذات پروردگار در گمان كه از انديشه و پندار و نام نشان نغزتر و فراتر است نمي گنجد . نام و نشان تنها برموجودات اين جهاني و در دسترس آگاهي و اشراف دارد . فردوسي گوهر و ذات خداوندي را برتر از آن دانسته كه در اين سه مقوله بگنجد آوردن صفت برين گوهري براي خداوند تأكيدي بر مصرع اول است.

به بينندگان آفريننده را
نبيني مرنجان دو بيننده را

اين بيت را بازتابي از باور شناسي خردگرايي مي دانند . چرا كه فردوسي مي گويد خداوند را با چشم سر نمي توان ديد نه در اين دنيا و نه در دنياي ديگر .

گروهي بر آن شده اند كه با توجه به اين بيت مذهب فردوسي را معتزله دانند اما مهم اين است كه اين باور در انديشه شيعه نيز جاري است پس نمي توان به قطع با اين بيت پيرامون مذهب فردوسي نظر داد .

فردوسي مي گويد با چشم سر نمي تواني خداوند را ببيني پس تلاش بيهوده مكن و چشم را رنجه مدار كه فرايندي را در پي نخواهد داشت.( به نتيجه يي نمي رسي )

نه انديشه يابد بدو نيز راه
كه او برتر از نام و از جايگاه

از آن روي كه آفريدگار فراتر از نام و جاي است در انديشه محدود بشري نمي گنجد . چرا كه انديشه ي خرد آدمي كه پرورده ي احساسات است به ذات باري تعالي راه نمي يابد .

فردوسي ديگر بار بر اين امر تأكيد مي كند كه نديدن پروردگار دليل بر عجز بشر است و گوهر وي فرا حسي است .

سخن هر چه زين گوهران بگذرد
نيابد بدو راه جان و خرد

فردوسي چكيده سخنان پيشين خود را در اين بيت خلاصه مي كند . اين بيت از ديد شناخت شناسي در جايگاهي والا قرار دارد.

شاعر معتقد است زماني كه سخن از اين دو گوهر يعني نام و جاي فراتر رود جان و انديشه ي بشري بدان راه نمي يابد و از دريافت و شناخت آن عاجز است . خرد در دريافت و شناخت از دو شيوه پيكر بخشي و نماديني بهره مي گيرد و چون ذات پروردگار فراتر از اين دو است راه به جايي نمي برد.اگر چه شناخت ذات حق نيازمند خرد از گونه يي ديگر است .( علم اليقين . عين اليقين . حق اليقين )

ستودن نداند كس او را چو هست
ميان بندگي را ببايدت بست

از آن روي كه پروردگار را چنان كه شايسته مقام وي است نمي توان ستود و اين امر ناشي از عدم شناخت ذات باري تعالي است پس بايد كه كمر خدمت به بندگي وي گذارد و سخن از چيستي و چوني درباره وي را كنار نهاد و سر بر بندگي وي نهاد.

فردوسي معتقد است كه انديشه ناچيز بشري از شناخت حقيقي پروردگار عاجز است و همين امر باعث آن گرديده كه نتوان حق خدمت و ستايش ذات وي را به جاي آورد پس بايد بي چون و چرا كمر به بندگي وي گمارد .

خرد را و جان را همي سنجد اوي
در انديشه ي سخته كي گنجد اوي

آفريده از درك آفريننده عاجز است . فرو گرفته هرگز به فرا گرفته احاطه نمي يابد . انديشه يي كه قابل اندازه گيري و سنجش و خود محدود و معين است نمي تواند به ذات لايتناهي پروردگار دست يابد چرا كه عقل سنجيده و دست پروده ي اوست .

بدين آلت راي و جان و زبان
ستود آفريننده را كي توان

انسان كه خود آفريده است به ياري شناخت ، انديشه و سخن آفريننده رانمي تواند بشناسد و بستايد . در شناخت حق كاري از سر بر نمي آيد و بايد به دل وي را شناخت .

به هستيش بايد كه خستو شوي
زگفتار بيكار يكسو شوي

بايد كه هستي وي باور كرد و اقرار به هستي پروردگار نمود و از گفتار بيهوده و دراز گويي پرهيز نمود.

در اين بيت حكيم طوس اشاره بر اين دارد كه هستي و گوهر و ذات پروردگار را بي چون و چرا بايد پذيرفت و از بيهوده گويي بركنار بود .

پرستنده باشي و جوينده راه
به ژرفي به فرمانش كردن نگاه

فرمانبردار و مطيع امر وي گردي و جوينده و پوينده راه وي شوي و با انديشه عميق و ژرف به فرمان و امر وي نظر كني . با ديده ي ژرف بين به فرمان وي نگاه كنيم و دل در گرو فرامين وي نهيم.

توانا بود هر كه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود

توانايي فرو گرفته در دانايي است. هركه داناست توانا نيز هست و از دانش است كه دل پير شاداب و جوان مي ماند .

اين سخن چنان مقبول و دلپسند عوام افتاده كه زبانزد و ضرب المثل ( دستان ) گرديده است.

از اين پرده برتر سخن گاه نيست
به هستي مرا انديشه را راه نيست

تمامي ابيات بالا در اين بيت گنجانده شده است . پايگاه و مرتبه سخن از آن چه گفتيم نمي تواند فراتر رود و انديشه هر قدر هم ژرف و عميق باشد به كنه هستي و ذات پروردگار راه نمي يابد.پس آن چه از هستي و نهاد خداوندي در پردگي و پوشيدگي است از توان و قدرت سخن عاجز است و انديشه از درك آن ناتوان است.

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار شاهنامه فردوسي كليك كنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد