حاجي ناجي
شاعر : اميد مجد
اي به مكه رفته و برگشته باز
تو شدي محمود و ما مانديم اياز
اي كه راجي رفته و حاجي آمدي
گو كه ناجي هم شدي از كبر و ناز
كعبه دلها به دست آورده اي
پس شدت بر كعبه گل پا فراز
از فروع دين ترا فرضي نبود
جز اداي دين حج اي بي نياز
صرف كردي مال از راه حلال
يا ز سود و سفته بودت برگ و ساز
داده اي خمس و زكات خود تمام
كرده اي از ايتام و ارحامت نياز
راستي با شور عشاق آمدي
كز عراق و ترك رفتي در حجاز
چون شدي محرم سوي حل و حرم
بود از حل و حرامت احتراز
خانه ديدي يا كه صاحبخانه را
كشف شد بر تو حقيقت زين مجاز
هفت شوط تو طواف كعبه بود
يا مطافت بود اسم و امتياز
سعي تو بين صفا و مروه بود
بهر حق جوئي و با صرف جواز
عارفانه جانب مشعر شدي
وز منا گشتي به منا سرفراز
پاسخ لبيك تو لبيك بود
يا كه لا لبيك آمد بر تو باز
شور محشر ديدي و رمي جمار
زين صور راهت به معني گشت باز
نغمه اي آمد به گوش جان تو
در جوار كعبه جز بانگ نماز
با اصالت يا نيابت شد تمام
اين مناسك از تو با عرض نياز
مال و عمرت گر كم و كوتاه شد
گو چه آوردي از اين راه دراز
اندرين سودا تو در سوده و زيان
حاجي و ناجي شدي يا حيله باز
باز هم اين راه حق پيمودني است
تا تواني توسن همت بتاز
زانكه قانع را از اين حرمان بود
روز و شب در دل بسي سوز و گداز