سفر عشق

مشاور شركت بيمه پارسيان

سفر عشق

۳۰ بازديد

سفر عشق

شاعر : ناشناس

ديدگان باور ندارند اين همه لطف و صفا
عـشـق بـازي با خداي عاشـق مهر و وفا
خـانه كـعـبه كجا و مـن كجا آنجا كجا
به به از الطاف يزدان در حق صاحب جفا

***

كي كنم بـاور خدايا ايـن همه لطـف و صفا
من كه در حقت بسي كردم فقط جور و جفا
من كه در بد عهدي ام شـرمنده از درگاه تو
اي خدا زيبنده باشد مر تو را صـدق و صفا

***

از ازل خـواندي هـزاران بـار ما را با وفا
در جوابـت نه بـياورديم از روي جـفـا
ما فـقـط يكبار گفتيم اي خدا و اي الـه
با هزاران شـوق فرمودي اجـابت با وفا!

***

گفـتم آنَك با خـودم تا كي كنم جور وجفا
لحظه اي بر خود بيا و محو شو از اين صفا
لـحـظه اي دردل بـگـفـتم ذكر لبـيك الـه
تا به خويشم آمدم خود را بديدم در صفا

***

كار ما نـبود خـدايا صـحبت از صـدق و صفا
بس كه در حقت بسي من كرده ام جور و جفا
از ازل فـرمـوده بـودي تو ألـَـسـتَ رَبـّكُـم؟
گـفته ام قالـو بـلـي لكـن نـكـردم من وفـا

***

تـا كـه پـوشـيدم لـباس و كسوت اهـل وفـا
ناگـهان گشتـم خجل چون كرده بودم بس جفا
غـبطه خـوردم مـن به حال آن لباس ساده چون
بس كه با خود داشت رنگ سادگي صدق و صفا


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد