شعري براي جواد الائمه (ع)

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري براي جواد الائمه (ع)

۳۱ بازديد

آخر شبيه جد غريبش شهيد شد

شاعر : يوسف رحيمي

لب تشنه بود، تشنه يك جرعه آب بود
مردي كه دردهاي دلش بي‌حساب بود

پا مي‌كشيد گوشه حجره به روي خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود

از بس كه شعله ور شده بود آتش دلش
حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود

در ازدحام و هلهله نانجيب‌ها
فرياد استغاثه او بي‌جواب بود

يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد
هر چند آب دادن تشنه ثواب بود

آخر شبيه جد غريبش شهيد شد
آري دعاي خسته دلان مستجاب بود

غربت براي آل علي تازگي نداشت
در آن ديار كشتن مظلوم باب بود

اما فداي بي كفن دشت كربلا
آلاله‌اي كه زخم تنش بي‌حساب بود

هم نعل تازه بر بدنش ردّ پا گذاشت
هم داغديده شرر آفتاب بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد