گفتگو با عبدالجبار كاكايي

مشاور شركت بيمه پارسيان

گفتگو با عبدالجبار كاكايي

۳۶ بازديد

  عبدالجبار كاكايي

جرياني كه در شعر معاصر جامعه ما با عنوان «شعر انقلاب اسلامي» شناخته مي شود امروز علاوه بر ركود با چالش‌هاي فراواني نيز رو به روست. از طرفي سياست گزاران فرهنگي در تلاش هستند تا با تمسك به جشنواره‌ها و همايش‌هاي مكرر، به بازتوليد آثاري در اين حيطه بپردازند و از سويي ديگر چهره‌هاي شعري تاثير‌گذاري كه سال‌ها به تعهد قلم زده‌اند به اين‌گونه اقدامات، نقد جدي دارند و معتقدند شعر انقلاب براي ادامه‌ي حيات بايد استقلالش را از دولت حفظ كند.

در گفتگويي با عبدالجبار كاكايي شاعر و ترانه‌سرا به بررسي اين موضوع پرداخته شده است:

آقاي كاكايي از تعريف شروع كنيم اصلاً از نظر شما سبك و جرياني به نام شعر انقلاب اسلامي را مي‌توان در شعر معاصر رديابي كرد و به تعريف آن پرداخت يا خصيصه خاص سبكي براي آن قائل شد؟

اين خصيصه بيش‌تر ناظر به محتواست نه تكنيك و فرم و قالب و شكل. در قلم چند تن، از جمله خانم بهبهاني و هوشنگ ابتهاج و آقاي منوچهر نيستاني و حسين منزوي كه سعي مي‌كردند محافظه‌كارانه فضاي شعر نيمايي را با قالب‌هاي سنتي شعر فارسي مثل غزل تلفيق كنند. انقلاب به اين حركت شدت داد. اين چندنفر دنباله‌روهاي زيادي داشتند كه از فضايي كه انقلاب ايجاد كرد استفاده كردند. يعني اگر بخواهيم شكلي براي شعر انقلاب تعريف كنيم شكل تلفيق شده زبان و نگاه نيما با قالب‌هاي سنتي است كه برآيند آن مي‌شود غزل اجتماعي.

از نظر شما بيش از اينكه بتوان براي شعر انقلاب خصايص سبكي خاص ذكر كرد، به لحاظ محتوايي متمايز مي‌شود؟

بله. اگر به لحاظ موضوع نگاه كنيم كاملاً يك دوره‌ي متمايز نسبت به دوره‌ي ماقبل خود مي‌باشد. به جهت تشديد توجه فضاي ديني، تلميحات مذهبي، استفاده از متون قرآن و ادعيه و ميل و توجه به معنويت نگاه به سنت‌ها و موضوعات اجتماعي كه حوادث انقلاب محسوب مي‌شد‌، مثل جنگ تحميلي.

تمام اين موضوعات وجه متمايز جرياني به نام شعر انقلاب است كه مي‌تواند يك آنتولوژي مستقل داشته باشد با چهره‌هاي مشخص و تابلودار.

‌اگر قرار باشد در وضعيت فعلي شاخصي ذكر كنيم كه مثلاً در شعر فلان شاعر همه يا اكثر خصائص شعر انقلاب را مي‌توان پيدا كرد، از چه كساني مي‌توان نام برد؟

خيلي كم مي‌توان يك نفر را نماد كرد چون به هرحال هر يك از شاعران انقلاب در جهاتي حركت كردند، مثلاً مرحوم اوستا بسيار اثرگذار بود به عنوان مربي و تربيت‌كننده نسل انقلاب و خودش هم پايه‌گذار معنوي اين جريان بود يا مرحوم نصرالله مرداني ويژگي‌هاي خاصي در زبان شعرهايش داشت يا علي معلم، موسوي گرمارودي، صفارزاده و همين‌طور مرحوم حسن حسيني و قيصر امين‌پور كه از تيپ نسل جوان شعراي انقلاب بودند كه برجستگي و ويژگي‌هاي خاصي داشتند و اگر افراد را همين طور متوالي بررسي كنيم هر كدام در جهاتي معرف ويژگي‌هايي از شعر انقلاب هستند. بهتر است ما شعر انقلاب را مثل سلسله ارتفاعاتي ببنيم كه هر كدام از اين نام‌ها يكي از قله‌ها بودند و در محدوده خود عمل كردند.

‌آيا ‌جريان شعر انقلاب اسلامي‌، بين شعراي متولد دهه 60 و 70 كه امروز در شعر مشغول تجربه‌هاي متفاوتي چه در فرم و چه محتوا هستند، امتداد پيدا كرد؟ آيا شعر انقلاب را داراي پتانسيلي مي‌بينيد كه هم چنان جاي كار براي شعراي جوان نسل جديد داشته باشد؟

به نظر من پيشنهاد شعر انقلاب در حوزه شكل و فرم همان غزل مدرن است. يعني اگر حركت غزل توسط شعر انقلاب به سمت نيمايي شدن تشديد نمي‌شد ما شاهد حيات غزل در اين دوره نبوديم. امروز غزل تقريبا يك تنه در برابر جريان شعر آزاد ايستاده است. در جشنواره‌ها اگر مقايسه شود تعداد غزل‌هاي ارسالي خيلي زياد است و تعداد زيادي غزل سرا داريم.

‌آيا در جريان شعر همواره غلبه با غزل نبوده است؟ مي‌توانيم غزل را كه به نظر مي‌رسد حضور هميشه‌اي در ادوار شعري معاصر داشته محصول شعر انقلاب بدانيم؟

نه. هميشه اين طور نبوده است. در دوره‌ي ما غزل به سمبل شعر انقلاب تبديل شد و من فكر مي‌كنم تداوم آن و تجلي غزل پست مدرن و نوين و هر اتفاقي كه امروز در غزل مي‌افتد مرهون آن دوره است.

اما در حوزه محتوا، چون به هر حال انقلاب يك موضوع اجتماعي بود و در دهه 60 تمام شد، بازگويي موضوعات انقلاب كه نوعي تجليل از آرمان‌ها محسوب مي‌شود، اين روزها گويي نوعي وظيفه مديران فرهنگي شده كه در سالگردها از نسل جوان مي‌خواهند كه مضامين گفته شده را براي بار چندم باز هم بگويند. يعني نسلي دارد خاطرات را باز تكرار مي‌كند كه اصلاً انقلاب را نديده است و آموزه‌هايش براساس دنياي ذهني است كه نسل ما برايش ساخته است و از عكس‌ها، خاطرات و تاريخ الهام مي‌گيرد و در كنگره‌ها و جشنواره‌ها هم جايزه مي‌گيرد. يعني به قطر شعر انقلاب افزودن و كار فرمايشي و سفارشي جالب نيست. به هرحال بايد بپذيريم كه شعر انقلاب شعر آييني نشد و البته شايد هم روزي تبديل شود ولي اكنون نمي‌توان به زور اين شعر را مثل شعر عاشورا، آييني كرد.

اگر اين ارزش جزو ارزش‌هاي معيار مردم شد، مثل «شهامت در راه وطن» تبديل مي‌شود به يك سوژه تاريخي و بخشي از آيين‌هاي ما مي‌شود. مادامي كه اين گونه نيست با جشنواره‌هاي دولتي و هزينه كردن نمي‌شود يك موضوع را آييني كنيم و هر سال توقع داشته باشيم به قطر شعر انقلاب بيافزاييم. لذا من از نظر موضوعي دوره موضوعات انقلاب را آغاز شده و تمام شده مي‌بينم. مثل دوره مشروطيت، تمام شدن هم به منزله‌ي نابود شدن و كنار رفتن انقلاب نيست. مقصود اين است كه اين موضوعات تاريخ انقضاء دارد، ما چيزي به نام شعر انقلاب داريم. ولي شاعر امروز ما وقتي شعر مي‌گويد شعر انقلاب نمي‌گويد بلكه شعر در حوزه‌هاي عاطفي و معرفتي مي‌سرايد.

در واقع شما شعر انقلاب اسلامي را مربوط به يك واقعه زمان‌مند و مكان‌مند تاريخي مي‌بينيد تا يك گفتمان معرفتي يا جهان‌بيني خاص؟

بله اين گونه است. اما اين نكته را هم ناگفته نگذاريم، گروهي براي اينكه سعي كنند فضاي بحراني شعر انقلاب را بازسازي كنند، كاريكاتوري از بحران مي‌سازند. بر فرض مثال، جرياني تماميت‌خواه فضاي ديروز را بازسازي مي‌كند و براساس تفسيري كه از فضاي سياست عرضه مي‌كند دوره انقلابي را دوباره باز توليد مي‌كند، مثل حق و باطل و نفاق و فتنه و غيره. اين صحنه‌سازي‌ها نمي‌تواند تداوم شعر انقلاب باشد.

من فكر مي‌كنم پروسه نقل موضوعات تاريخي انقلاب اسلامي در ادبيات حداقل در حوزه شعر به صورت عام تمام شده است. هرچند يكي از شكوهمندترين دوره‌هاي تاريخي ملت ايران بود و راجع به آن شعر هم گفته شد و بازسازي معنوي توسط شعر صورت گرفت ولي تا به امروز كشاندن آن و براي شعراي انقلاب اردوگاه قائل شدن و قرنطينه كردن بعضي از شعرا تحت عنوان شعراي انقلاب و جايزه دادن مكرر به آن‌ها و منفك كردن‌شان و توقع داشتن از آن‌ها كه پابه‌پاي بيانيه‌هاي سياسي شعر بگويند كار عبثي است.

‌به جاي خوبي در بحث رسيديم با اين حساب به نظر شما آيا اصلاً هر جريان شعري خاصه جريان شعر انقلاب اسلامي، با قيد انقلاب كه انتقادي بودن را تداعي مي‌كند، مي‌تواند نهادمند باشد. اصلاً شعر انقلاب اسلامي مي‌تواند شعري نهادي باشد؟

نه. چون شعر انقلاب از دل جنبش‌هاي مردمي و شعارهاي انقلاب برخاست. بنابراين شعري كه از زاويه ديد مردم خلق شد نمي‌تواند در نهادها جاسازي شود. من معتقدم شعر انقلاب مادامي شعر انقلاب است كه خاستگاه آن مردم باشند‌، مردمي كه انقلاب كردند. خاستگاه شعر انقلاب بناست توده‌هاي مردم باشند نه نهادهاي دولتي.

از نظر شما يكي از المان‌هاي اصلي جريان شعر انقلاب دغدغه‌ي مخاطب داشتن و مردمي بوده است؟

بله. مردمي بودن يعني با جمع كثير مردم بودن، يعني با عقل عمومي حركت كردن كه يك عقل فعال و معلوم است و معمولاً كم‌تر اشتباه مي‌كند و اگر بگوييم كه اشتباه مي‌كند، توهين به يك ملت كرديم.

به عنوان سوال آخر آيا شما خود را جزو شعراي انقلاب اسلامي مي‌بينيد؟ يعني آيا خود را منتسب به اين جريان مي‌دانيد؟

قضاوت من مهم نيست. مهم اين است كه تاريخ ما را چگونه ارزيابي كند. اگر من به عنوان شاعر، فقط به آرمان‌ها بپردازم و معيشت مردم را رها كنم احساس خيانت مي‌كنم. لذا مثل من خيلي از دوستان هر وقت مردم از اين لحاظ در تنگنا قرار گرفتند اين سختي را در شعر خود منعكس كردند.

من در سال 65 در اوج جنگ شعري دارم كه گفته‌ام: «راستي چه مي‌كنيد/ نان هنوز هست؟/ جسمتان كه سالم است،/ جان هنوز هست؟ روي شانه‌هايتان كه ساحل من است/ از غرور صخره‌ها نشان هنوز هست؟..»...

همان موقع هم نگاهم به موضوع معيشت مردم اين گونه بوده امّا آن نگاه آرمان‌گرايانه را هم از دست نداده‌ايم. من فكر مي‌كنم اين دو جهت موضوعي بايد حفظ شود وقتي تبديل به يك شاعر يكسويه آرمان‌گرا شديم ديگر متوجه چيزي نخواهيم شد و اين‌گونه مي‌شود كه مردم زير بار فشار اقتصادي هستند و ما همچنان از آرمان‌ها و ارزش‌هاي تعريف شده، مي‌گوييم. در نهايت من فكر مي‌كنم شعر انقلاب خاستگاه مردمي دارد و تا زماني زنده است كه به اين خاستگاه و دغدغه‌هاي اصلي مردم وفادار باشد.

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار عبدالجبار كاكايي كليك كنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد