دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۴ ۳۰ بازديد
برگها خشكيدند
سايه ها كوچيدند
در صف گل خبري پيدا نيست
به اميد گل نرگس در دشت
چوپانان پي خار آوردند
رمه ها را در عصر
پنج عصر است و غروب است و عميق
همه در دشت زوال
با دو صد فكر و خيال
كه غم طائفه كي سر آيد ؟
آفتاب سحري در دل شام
بردل غمزده كي بر آيد ؟
همه در نيمه شب
پشت بام ملكوت
دست در دست چمن
به دعا آمده اند
آه از روز وصال
روي هر گل شبنم
پاي سرو دل كوه
سايه ساري داشتيم
دلي از شادي و شور
بيقراري داشتيم