دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۴ ۳۲ بازديد
چه عجب بر سر ايوان بلور
قدمي رنجه گر دامن ياس
زده اي پنهاني
اي تنت غرق عقيق يمني
اي لبت سرخي ياقوت عتيق
كاش در حين حضور
كاشف بي كسي ما باشي
گره اي بگشائي
تو زلبهاي فرو بسته داد كه ز بيداد خنازير گلو
غده غم چركي ست
گوشه چشمي بنما
به سفيران بلاياي قرون
كه به تفسير تو اي آيه تطهير سماء
همه آسيب جگر مي بينند
كاش از آبي ديدا غروب
گل خورشيد طلوع
بار ديگر به شبستان شبم باز آيد
كاش در حين حضور
كاشف بي كي ما باشي
كاشف بي كسي ما گردي