دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۴ ۳۰ بازديد
ما جفاي تو ز انشاء صبا مي بينيم
ز الفباي معاني خفا مي بينيم
ساده ام ، مهره ابيات فلان ديوانم
كه ز هر مصرع شعر بيت بيت غزلم
شعر ويرانه و خون ميخواند
كو الف تا كه بود روزي به دست
چو عصائي كه زنم تكيه به شست
نيست اي مكتب الفاظ غني !!!
آب و بابا و درخت
سبد توت و انار
باد و باران و تگرگ
آخر ديكته بابا بود
كه غلطهاي زياد
به ميان در و دشت
كشت پائيزي داشت
ببين آنجا پس هر بوته گز
سنگ خاراي بلند
كه به زير سر بابا آنجاست .
آيه هاي ولع روز وداع كه به لكنت جاري ست
مهر پيشاني و تسبيح پدر
بي كسي هاي پدر هاي دگر
در ره كعبه آمال بشر
ذكر الحمد و لك الحمد
به لب ميراند
كو سرابي كه به هاجر گويد
اندكي صبر سحر نزديك است