دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۴ ۳۱ بازديد
تو را در سينه گل مي نشانم
به دربار خدايان مي كشانم
تو نامت آبروي خار برده ست
رخت ويراني و آثار برده ست
تو را بايد به دار مو كشانيم
به تيغستان صد ابرو كشانيم
كه ديگر عيب نرگس را نگويي
به جشن لاله ها مي را نپويي
تو بايد در ميان گل بماني
كه قدر صبح صادق را بداني
چرا در لشگر آلاله بودي
چرا در نيزه گاه ژاله بودي
چرا ماه خدايان را ربودي
چرا طاووس قرآن را ربودي
چرا از آب كوثر مي چشيدي
چرا از بام ما ديشب پريدي
چرا در لا به لاي گل خزيدي
تو آنجا شرم شبنم را نديدي
شريك جرم اسپند بهاري
چرا زخمي نهادي يادگاري
تو را بايد ميان گل رها كرد
به گلهاي بهاري آشنا كرد
همين حالا ز جاي خار برخيز
برو سوي هزاران شيهه شبديز
به اسب خواب شيرينت قدم نه
قدمها را به تاج جام و جم نه
الهي درد عصيان را نبيني
الهي خواب زندان را نبيني
الهي چون گلستان بو بگيري
ز دلها از محارم رو بگيري