دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۲۹ بازديد
خالي شده ام به سبك پيمانه عمر
بر خاست هما زبام كاشانه عمر
سرخم به درون آتش از خون رزان
زردم به ميان دام و از دانه عمر
شادي كه خورد كه قحطي شاديهاست
عنوان هر آنكه خورده ديوانه عمر
در گيس تو افسر است از سوسن و ياس
در موي من آلتي ست از شانه عمر
اندوه تو را جفا پديد آورده است
لبخند مرا قصاص افسانه عمر
خوش باش و در اين سراچه مغرور مشو
هر چند شدي رفيق بيگانه عمر
برخيز تو اي خواجه كه خش خش بكشد
حمال زمانه رخت از خانه عمر