پارادوكس عيد فطر در نگاه حافظ

مشاور شركت بيمه پارسيان

پارادوكس عيد فطر در نگاه حافظ

۳۹ بازديد

  پارادوكس عيد فطر در نگاه حافظ

عيد فطر يكي از اعياد اسلامي است. پيشينه ي آن به زمان پيامبرگرامي اسلام برمي گردد. پيش تر از آن وجود خارجي نداشته است. اين عيد از آن زمان تا كنون در جامعه ي اسلامي حفظ شده و آداب و سنن مخصوص به خود پيدا كرده است. همزمان با آن در ادبيات نيز رخنه كرده است. پيشينه ي آن در ادبيات فارسي به رودكي نخستين شاعر فارسي زبان مي رسد. آثار گرانبهايي از شاعران بزرگ فارسي در اين ارتباط وجود دارد كه همه نشان گر اهتمام شاعران به اين موضوع ديني و آييني مي باشند. مثلاً مولانا در اين زمينه فرموده است:

آمد رمضان و عيد با ماست
قفل آمد و آن كليد با ماست

خواجه حافظ شيرازي نيز يكي از جمله كساني است كه در اين ارتباط شعرهاي بسياري دارد. در ميان اعياد موجود در جامعه ي اسلامي،بيش ترين توجه حافظ به عيد فطر و ماه مبارك رمضان است. بسامد استفاده از روزه و رمضان و عيد در شعر حافظ بالا است. از اينجا روشن مي شود كه اين مسأله براي حافظ از اهميت قابل توجهي برخوردار بوده است.

اما نكته ي مهم در اشعار حافظ نگاه متفاوت او نسبت به عيد رمضان است. او در اشعارش نسبت به عيد رمضان واكنش هاي در ظاهر متناقض ازخود نشان داده است. همين امر سبب شده است تا بسياري از نويسندگان و حافظ پژوهان در پي حل اين تناقضات ومعماها برآيند و هركدام توجيهات خاص خود را مطرح كنند. چه بسا عده اي بر اعتبار شعرهاي حافظ از اين منظر اظهار ترديد و شك كنند. بنابراين، ضروري است ما نيز در آغاز، يك نگاه توصيفي به اصل اين تناقضات در شعرهاي حافظ داشته باشيم و بعد ببينيم كه آيا ميان اشعار حافظ واقعاً يك چنين تناقض آشكاري وجود دارد يا اين كه اين تناقضات چيزي اند كه در ظاهر شعرهاي وي ديده مي شوند ولي در باطن هيچ پاردوكسي وجود ندارد؟ اين مقاله ي مختصر تلاشي است براي شناخت بيش تر همين مسأله.

نگاه يكم: نگاه رمضان گريزانه وعشرت جويانه

رمضان گريزي و عشرت طلبي در بسياري از شعرهاي حافظ- كه به ماه رمضان و عيد رمضان اشاره شده است- ديده مي شود. مثلاً در اين شعر:

ساقي بيار باده كه ماه صيام رفت
در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت

وقت عزيز رفت بيا تا قضا كنيم
عمري كه بي حضور صراحي و جام رفت

در اين شعر شاعر از ماه رمضان به عنوان ماهي كه بسياري از خواستني هاي او را از كفش گرفته، ياد مي كند. او ساقي را مخاطب قرار داده مي گويد: حالا كه ماه روزه و صيام رفته است، قدح و باده را پيش آر. باده را بيار كه عمر عزيز بدون حضور صراحي و جام تلف شد. ظاهر شعر نشان مي دهد كه خواجه، رمضان را مانع رسيدن به باده مي داند و حالا كه رمضان رفته است بسيار احساس خوشي مي كند و از ساقي مي خواهد تا جام باده را نزد او بياورد.

برخي، باده را باده ي معرفت حق دانسته اند و گفته اند حافظ روزه ي ريايي را نوع اتلاف عمر دانسته مي خواهد تا ساقي برايش آن معرفت و نور حقيقي را اهدا نمايد. بهرترتيب ظاهر شعر نشان از ميل باطني حافظ به باده دارد كه در تناقض با رمضان است. چنانچه همين موضوع را در ابيات و شعر ديگر نيز بيان مي كند:

زان باده كه در ميكده ي عشق فروشند
ما را دو سه پيمانه بده گو رمضان باش

زان مي عشق كزان پخته شود هر خامي
گرچه ماه رمضان است بياور جامي

ظاهر اين ابيات نيز بر طلب باده تأكيد مي كند. با اين تفاوت كه در اينجا حافظ منظور خود از مي و باده را روشن مي سازد. به باور حافظ اين “مي”‌ آن “مي”‌ عشقي است كه با خوردن آن هر خامي به پختگي و كمال مي رسد. “مي”‌ اي است كه تنها در خمخانه ي عشق به فروش مي رسد. پس “مي”‌اي كه حافظ در شعرهاي خود طلب مي كند، “مي”‌ كمال آفرين است.

حال پرسشي كه ممكن است مطرح شود اين است كه اين “مي”‌ چگونه “مي”‌ است كه با رمضان مغايرت دارد؟ حافظ در اين ابيات “مي”‌ مورد نظر خود را مغاير با رمضان مي داند و ناقض صوم قلمداد مي كند. اين مي رساند كه رمضان خود نمي تواند كمال آفرين باشد، از اين رو شاعر در صدد چيزي است كه براي او كمال بياورد. يا در ابيات ديگر چنين فرمايد:

بياكه ترك فلك خوان روزه غارت كرد
هلال عيد به دور قدح اشارت كرد

ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده ي عشق را زيارت كرد

يا:

روزه يك سو شد و عيد آمد و دل ها برخاست
مي زخمخانه به جوش آمده و مي بايد خواست

چه شود گر من و او چند قدح باده خوريم
باده از خون رز انست نه از خون شماست

يا:

حافظ منشين بي مي و معشوق زماني
كايام گل و ياسمن و عيد صيام است

يا:

عيد است و آخر گل و ياران در انتظار
ساقي به روي يار ببين ماه و مي بيار

يا:

ماه شعبان منه از دست قدح كاين خورشيد
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد

بنابراين، آنچه از اين گونه شعرهاي حافظ برمي آيد اين است كه وي با رمضان ميانه ي خوبي ندارد. آن را مانع رسيدن به پختگي و كمال مي داند. او از اين كه رمضان رفته است اظهار خوشحالي وسرور مي كند. لذا از ساقي مي خواهد تا “مي”‌مورد نظر او را فراهم كند. پس به باورحافظ عيد رمضان جشن رفتن روزه و صيام و رسيدن فصل مي و ساغر وعشرت است.

نگاه دوم: نگاه عارفانه و توصيفي

خواجه حافظ نگاه عارفانه نيز نسبت به رمضان دارد. او روزه را يك مهمان بسيار معزز مي خواند و از خود مي خواهد تا تا قدر آن را بداند. چنانچه در اين بيت گويد:

روزه هر چند كه مهمان عزيز است اي دل
صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي

حافظ در مواردي كه از ماه رمضان به قدر و منزلت ياد مي كند، به شب قدر نيز اشاره مي كند. شب قدر -كه ماه رمضان قرار دارد-براي حافظ برات و روشني مي آورد. از اين رو فرمايد:

آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است
يارب اين تأثير دولت از كدامين كوكب است

يا:

چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

شب قدر به باور حافظ شبي است كه سرنوشت انسان ها در آن شب تعيين مي شود و انسان برات خود را دريافت مي دارد و نامه ي اعمال او نوشته مي شود:

شب قدر است و طي شد نامه هجر
سلام فيه حتي مطلع الفجر

يا:

در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن
سر خوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود

بدين ترتيب حافظ از ماه رمضان و شب قدر به خوبي و نيكي ياد مي كند و آن را براي سرنوشت خويش كارساز و مۆثر مي خواند.

پارادوكس عيد فطر در نگاه حافظ نگاه سوم: نگاه رندانه و منتقدانه

با توجه به دو رويكرد متفاوت نسبت به رمضان وعيد رمضان، نگاه ديگري نيز مطرح مي شود و آن نگاه رندانه ي حافظ به اين مسأله است. اين نگاه در حقيقت توجيه و وجه جمعي است ميان دو نگاه مذكور. مطابق اين ديدگاه حافظ يك منتقد است؛ منتقد كساني كه روزه ي ريايي مي گيرند و براين رفتار خود فخر مي فروشند. به باور حافظ كساني كه “مي”‌ مي خورند نسبت به كساني كه روزه ي ريايي مي گيرند خيلي با فضيلت ترند. يكي از موضوعاتي كه در ديوان حافظ زياد مي توان ديد، نگاه منتقدانه ي وي به ريا و رياكاران است. حافظ سخت از ريا متنفر است و آن را خلاف زهد و تقوا مي شمارد. به همين خاطر روزه را يك نوع فصل زهدفروشان و رياكاران مي خواند و از رفتن آن سخت مسرور و خوشحال است. اين شعر مي تواند مثال بسيار روشني براي اين مسأله بوده باشد:

روزه يكسوشد و عيد آمد و دل ها برخاست
مي زخمخانه بجوش آمد و مي بايد خواست

توبه ي زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندي و طرب كردن رندان پيداست

چه ملامت بود آن را كه چنين باده خورد
اين چه عيبيست بدين بيخردي وين چه خطاست

باده نوشي كه در او روي و ريايي نبود
بهتر از زهد فروشي كه درو روي و رياست

ما نه رندان رياييم و حريفان نفاق
آن كه او عالم سرست بدينحال گواست

فرض ايزد بگذاريم و به كس بد نكنيم
وآنچه گويند روا نيست نگوييم رواست

چه شود گر من و او چند قدح باده خوريم
باده از خون رزانست نه از خون شماست

اين چه عيبيست كزان عيب خلل خواهد بود
ور بود نيز چه شد مردم بي عيب كجاست

بدين صورت اظهارخوشي حافظ از رفتن روزه، در حقيقت اعلام موضع مخالف با زاهدان ريايي است. او چون با زهد و تقواي ريايي سخت مخالف است لذا عيد رمضان را پايان فصل ريا شمرده از آن اظهار سرور وخرسندي مي كند. از طرفي هم “مي”‌ كمال و روشني بخش را طلب مي كند. چرا كه “مي”‌اي كه بتواند انسان را به كمال برساند بهتر از روزه اي است كه به خاطر مردم گرفته شود.

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار حافظ كليك كنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد