دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۳۳ بازديد
من كه از افسانه قرن آمدم
از ميان پيلههاى بىشمار
قطرهاى افتاده از تشت قرون
قطرهاى افتاده از صلب جنون
لاجرم بايد رَوَم
سوى آبادى عقل
پيش صدها تيغ تيز
شايد آن جا نامى از من برده شد
اى گنهكاران شب
از صليب چهار پر
گر به زيرم آوريد
انتخابش با من است
تا چه سويى من روم
عيسىام منصور نى
عاشقى منظور نى
چون كه در صلب پدر
نامى از او بردهام
او كه نامش هر غروب
بىگمانم با من است
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد