سرمه‏ى چشمان من از خاك تو

مشاور شركت بيمه پارسيان

سرمه‏ى چشمان من از خاك تو

۳۰ بازديد

سرمه‏ى چشمان من از خاك تو

خاكم و آغشته بر افلاك تو

رشته تسبيح من از هم گسست

مهر نمازم كف دستان مست

صورتم انگاره خود باختن

تاختن اندر پى خود ساختن

اين چه بنا بوده كه در هم شكست؟

اين چه هما بوده كه اين جا نشست؟

نام هما دامگهى بيش نيست

سينه مدر عاقبت انديش نيست

موسى عمران و شب و كوه طور

سامرى با گاو تهى جور جور

طور قسم بر سر موسى نخورد

نيل بجز دشمن عيسى نخورد

سامرى آئين خدايى نبود

ز آيه‏ى تورات جدايى نبود

ذكر من اندر پى آزار من

روز و شب آماده‏ى ديدار من

تكيه به دانشگه و دانش مكن

دانش خود را به نمايش مكن

آب روان زاده آواز اوست

جو همه جا همره و دمساز اوست

اوست كه در آيينه‏ام با من است

با من شيطانزده‏ى الكن است

جمله گدايان همه آبستند

فقر و بلايا و اِلم از منند

من چو به سرداب درون مى‏روم

راهى ايوان جنون مى‏روم

مست مى آلوده‏ام از نام او

دوش زدم باده‏اى از جام او

نور تو در سايه پديدار شد

چشمه‏اى از سوى تو بيدار شد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد