دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۳۱ بازديد
دودِ چراغ من محزون مشو
نور من از نافذه بيرون مشو
نور تو در روزن ديوار بود
ذرّهاى از نور تو انوار بود
واى به حال من بى نور تو
يا كه خورم دانهى انگور تو
مست مى دانهى انگور بود
سينهى من لانهى انگور بود
تا كه رسيدم به دوا درد شد
سينهام از مهر تو دلسرد شد
مهر تو چون موسم پائيز شد
گل به گلستان تو آويز شد
آب روان را به گلستان بريد
لالهى غمديده به دستان بريد
روزى دل از ديدن گل شاد شد
رنگ دل همچون گل شمشاد شد
نام دراويش به شاهان رسيد
خرقه شاهان به غلامان رسيد
ارث غلامان نمدى بيش نيست
ابجد آنان عددى بيش نيست
طاسم و در جفر بشر سوختم
تختهام از نردِ شرر سوختم
جم شده تخفيف جماران دوست
جامع افتاده خماران اوست
جام جم از خسرو خوبان اوست
قطرهاى از كوثر جانان اوست