پرتو شمعيم و پيام آوريم

مشاور شركت بيمه پارسيان

پرتو شمعيم و پيام آوريم

۳۳ بازديد

 پرتو شمعيم و پيام آوريم

گاهى به چاهيم و گهى خاوريم

تا پر پروانه شدم سوختم

چشم به آويزه‏ى در دوختم

تا برسد توسنى از راه دور

نور برآرد به دل ناصبور

كاسه‏ى صبرم به سر دوش بود

دوش دل از ناسره مدهوش بود

چشم گل از ديدن او باز شد

چشمه‏اى روئيد و سرآغاز شد

من كه سزاوار بلوغم بيا

غرق به تزوير و دروغم بيا

من ز فراق تو پريشان شدم

دست به دامان و گريبان شدم

يوسفى در عالم هجران شدم

حورى صفت بودم و حيوان شدم

حور و پرى قصه و افسانه نيست

وحى بود نعره‏ى مستانه نيست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد