دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۳۱ بازديد
اى كه سحرگاه چمن ديدهاى
صاعقه بر چاه دمن ديدهاى
ناله سزاى دل آرام من
جرعه سزاوار دلارام من
قطرهاى ار دادى به اسبان دشت
جرعهاى بستانى ز دامان دشت
يا تو مگير از دل خمخانه مى
يا بپذير از بد پيمانه قى
در حجر اسود نكند كار خويش
تا كه بگيرد زر و دينار خويش
چارهى زنجير غلامان تويى
مير سياهان و سپيدان تويى
همسر ايوب زمان موى زد
بهر مداواى نبى روى زد
جار به دالان محافل زدند
عربده بر صابر عاقل زدند
گيس بريديم و نخورديم نان
نان نگرفتيم و نبرديم جان
كس نبرد دستى به ابيات شب
نور ادب باعث اثبات شب
كور سزاوار رهى روشن است
نور تو را در بدن آ بستن است
آب حيات من و مسكين يكيست
آيهى طور و ولى الدين يكيست
ما و عزازيل و فلك از توئيم
سائل و خونخواه ملك از توئيم
تا بكشى دست ورا از سبيل
موج دگر را بگشايى زنيل
از سر خوان كرمت دانههاست
پيش من آن مرغ همايى فناست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد