اى كه سحرگاه چمن ديده‏اى

مشاور شركت بيمه پارسيان

اى كه سحرگاه چمن ديده‏اى

۳۱ بازديد

اى كه سحرگاه چمن ديده‏اى

صاعقه بر چاه دمن ديده‏اى

ناله سزاى دل آرام من

جرعه سزاوار دلارام من

قطره‏اى ار دادى به اسبان دشت

جرعه‏اى بستانى ز دامان دشت

يا تو مگير از دل خمخانه مى

يا بپذير از بد پيمانه قى

در حجر اسود نكند كار خويش

تا كه بگيرد زر و دينار خويش

چاره‏ى زنجير غلامان تويى

مير سياهان و سپيدان تويى

همسر ايوب زمان موى زد

بهر مداواى نبى روى زد

جار به دالان محافل زدند

عربده بر صابر عاقل زدند

گيس بريديم و نخورديم نان

نان نگرفتيم و نبرديم جان

كس نبرد دستى به ابيات شب

نور ادب باعث اثبات شب

كور سزاوار رهى روشن است

نور تو را در بدن آ بستن است

آب حيات من و مسكين يكيست

آيه‏ى طور و ولى الدين يكيست

ما و عزازيل و فلك از توئيم

سائل و خونخواه ملك از توئيم

تا بكشى دست ورا از سبيل

موج دگر را بگشايى زنيل

از سر خوان كرمت دانه‏هاست

پيش من آن مرغ همايى فناست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد