دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۳۲ بازديد
نوح نبى رفته و جا ماندهايم
بى دل و با خوف و رجا ماندهايم
كشتى اگر اين دل عاشق نبرد
سيل خروشان مى و پيمانه برد
ديدى اذان راهى بتخانه شد
ديدى كه بتخانه چو ويرانه شد
سايهى بيد از پى مجنون نرفت
جز ره آوارگى هامون نرفت
سبزم و از سبزىام آتش دمد
زين سخنم نام سياوش دمد
آ كه به دستان دم تيغ آمدست
از دل زينبكده جيغ آمدست
از چه تو با موى خضاب آمدى؟
دست ندارى پى آب آمدى؟
اى كه به ديدار رخش قانعيد
هوش كه با كرده چنين مانعيد
واى به روزى كه ورق خم شود
شيخ و برادر همه محرم شود
افسر شاهى نه براى من است
بلكه سزاى سر اهريمن است
باغ و بهاران و چمن زار تو
ساقى ميخانهى دادار تو
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد