دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۲۹ بازديد
هى مزن بر جان مردان نيشتر
هى مكن پا از مكانت بيشتر
بار خود بر دوش خلق انداختن
زير سر را مشتى از پر ساختن
گر منيت را به دور انداختى
مشق حق را درس رب بشناختى
صبح كاذب را سحر پنداشتى
صبح صادق را غلط انگاشتى
آن كه از كبر و ريايى دور بود
همچو يوسف در چهى منصور بود
و آنكه در رب رخنه بسيار كرد
در گلستان روزه را افطار كرد
در فراق يار ما هم سوختيم
چشم حسرت را به يك در دوختيم