دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۳ ۳۰ بازديد
نتوان غوطه خورى بر دل اين دريايى
كه تو خود جام سبويى كه پر از صهبايى
سر خم باز مكن اى صنم اين بار كه من
ز غم از دوش نشستم به قبس تنهايى
همه رفتند چنين از نظر اى يار بدان
تو خودت مرهم زخم همهى دلهايى
غم اين دلشده را مىبرد آن زلف سيه
كين زمان از غم تو شهرهام و شيدايى
كى فشانى به لبم قطرهاى از مى ساقى
اى كه در بخشش مى پيش همه رسوايى
نتواند كه برد راهزن اين دل را ليك
دلربايان ز آموختهاند يغمايى
گفتم اى شاهد هر جايى دردانه پرست
اين معانى ز صراحى همه را با مايى؟