دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۰ بازديد
گر پير مى فروشى ميخانه را رها كن
واندر پى سروشى ديوانه را رها كن
ديوانه گفت ما را ميخانه بس نباشد
دردانه گفت جانا خمخانه را رها كن
كين خانه از الست است پيمانه را به دست است
گه هوشيار و مست است دردانه را رها كن
از دوش ما نخفتيم يك سينه راز گفتيم
اى همنشين ديرين اين خانه را رها كن
يا مست مست اوئيم يا اصل خويش جوئيم
چون مرغ دانه چينى كاشانه را رها كن