طمع خاك

مشاور شركت بيمه پارسيان

طمع خاك

۲۹ بازديد

باورم نيست كه دستم نگرفت پاى دگر

رفت تنها بزند كومه‏ى خود جاى دگر

گرم از دست بيفتاد و سبويم بشكست

ساقى دهر دهد مژده به ميناى دگر

ز قرارت كه چو لبريز شد اين كاسه‏ى صبر

موعد آن روز گذشت از پى فرداى دگر

دل سودا زده‏ام دوش رها كرد رفيق

جاى ليلى بگرفت دلبر ترساى دگر

جامه‏ى زهد و ريا نيست دگر بر دل و جان

تا بيايد صُحفى از دل سيناى دگر

طمع خاك زياد است و گريزى نبود

دل ميازار كه باشد تو و دنياى دگر

گنه باصر سرگشته فقط تنهايى‏ست

يار بى‏غش بدهش رب به تمناى دگر


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد