دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۰ بازديد
تو حفيظىّ و ميان من و تو ذرّه جدايى نبود
ناز كمتر كن صنم كين ره خدايى نبود
آن چنان وجد وجودت شده اين دل ليكن
دل سراپردهى عشق است و فدايى نبود
تو كه خود نورى و انوار جهانى پىتوست
ظلمات از پى شيطان رود و ظلم به جايى نبود
ز ازل تا به ابد زان صحفت تا فرقان
خوشتر از سورهى كوثر كه ندايى نبود
مگر از فتنهى ابليس نجاتم دهى با الهامى
ور نه از نالهى دل هيچ صدايى نبود
گرچه تن غرق گناهست كه دل آهى زد
حاش للَّه براى دل غمديده جزايى نبود
ز در كعبه برون آى نظر كن كه ز فيض
به ميان ضعفا هيچ گدايى نبود
برو اى گبرى كه ابليس هم انديشهى توست
كه به واللَّه جز اللَّه خدايى نبود
آتشى افتاد باصر را كه سوزش ماندگار
فكر سازش را كنيد او را رهايى نبود