دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۰ بازديد
به گرفتارى ما بىخبران خنديدند
در ره كوى بتان همسفران خنديدند
همچو ميشان به چراگاه شفق رقصيدند
مثل گرگان به غم و روى شبان خنديدند
به تمسخر زده بر زير و بم ساز فسون
در نظر بر دف و نى هم نفسان خنديدند
به كويران بلاكش بود اين لب ز عطش
ساقيان هم به يم و تشنه لبان خنديدند
با كه از فرش بلايا بزنم صحبت خويش
اى دريغا كه به ما گوش كران خنديدند
كام جويان همه رفتند و بگفتيم به جسم
شكوهاى را كه چنين گوش و دهان خنديدند