دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۲ بازديد
تو گمان بردى خدا با تو سر كين دارد؟
يا ز غفلت زدگان كينهى ديرين دارد؟
بىگمان نامهى ما را زِ ازل مىدانست
آن كه بى چشم كنون چشم جهانبين دارد
به يقين روح الهى به تن و روح من است
كه من و روح و لب اين واژهى تمكين دارد
به قضاوت منشين حكمت يزدانى را
كه قضاوتگرى خود مسلك و آئين دارد
آن كه پيشانى خود را به ريا آلايد
در دل و چشم و سخن دانهى چركين دارد
قدر منصور زمان را نه تو دانى و نه من
كوس الحق زدنش معنى شيرين دارد
به عروسى مفرست دختر رز را كه سبو
از سر حرمت مىراه به كابين دارد
چند گويم كه در اين دير بسى فرهادست
كه همچو من ناله بسى در غم شيرين دارد
ما در اين باديه بس زهد ريايى ديديم
كه به لب ورد خدا و پس خود دين دارد