دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۲ بازديد
اى خوش آن دل كه در اين دايره سامان دارد
چشم بر هم زده و چشم به پايان دارد
او به دالان ابد منتظر دوزخ نيست
وى يقين بر نظر و رأفت يزدان دارد
او بگفتا كه چمن در يَد درويشان است
برگ سبزى كه در آن نكته فراوان دارد
ديده بگشا كه دلم در طلب ديدار است
ناگزير از غم خود راه به عرفان دارد
مست خويشم مكن اينبار كز عالم غيب
كين رگ و خون و جگر بادهى مستان دارد
خواستم در رَه جانان قدمى بگذارم
غافل از خانه چنين ديده و دربان دارد
غافلان ديده ببنديد و ببينيد آن جا
كه آبراهيست در آن لؤلؤ و مرجان دارد