دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۳ بازديد
دلم دوباره زين زمانه گرفت
تنم دوباره سيلى جانانه گرفت
من كه با ساقى و دردانه و مِى عجين نىام
چگونه دست خطايم لب پيمانه گرفت
با آن كه داشت تن كِلكَم هزار رنگ
ندانم به وقت خضوعش چرا بهانه گرفت؟
كنون كه مستم از آن مِى كه يار داد
مرغ خمار دلم رَه آشيانه گرفت
گر هوشيار و گر در سرم جنونى نيست
چرا واعظ مجنون مرا به ديوانه گرفت؟
چه بود در فكر حريفم كه حرف من
ورا به خطا برد و جاى افسانه گرفت ؟
عجبى نيست كه باصر شده اينگونه خموش
رَه زِ بيراهه شناخت و رَهِ بيگانه گرفت
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد