دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۱ ۳۵ بازديد
اثر از سلسلهى موى پريشان تو نيست
قوت من درد و غم و قوّتى از نان تو نيست
بِنِگر در خم ابروت چسان مىگريم
كه دگر بوى خوشى بر سر ايوان تو نيست
يكدم از لطف نظر بر من مسكين انداز
گرچه در آن مژه يك قطرهى باران تو نيست
مىسپارم به خدا كين هبه از سوى خداست
دانم اين لطف گران در يَد ياران تو نيست
اگر آن صوفى صافى دهدت پند تو را
تو به رقص آيى والحق كه ز عرفان تو نيست
عاقبت باصر سر گشته به آبادى شد
كه اميدى به يم و بركهى جوشان تو نيست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد