اهل آباد

مشاور شركت بيمه پارسيان

اهل آباد

۳۰ بازديد

 در اين بوران پاييزى نمى‏بينم بهارى را

من آن برگم كه از زردى بپوشانم خمارى را

خماران راز تنهايى به مى خواران نمى‏گويند

من آن رازم كه با رازم نياز آرم به زارى را

مگو حق را به نااهلان كه نااهلان همى خندند

در اين دنياى نااهلى ببين اهلى به دارى را

بسوزانم در اين هستى بساط عيش و سرمستى

كزين گلزار بى‏بنيان گرفتم بوته خارى را

به رؤياها سفر كردم ببين رؤياى تشويشم

به دستم مشك خالي را به دوشم كوله بارى را

سحر گفتم به تاريكى سكوتم ار كه برخيزد

بگيرد دامن طغيان رها سازم شكارى را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد