شب تيره
شاعر : علي محمد مودب
زمين شكست، زمان هم، تو هم، جهات شكستند
شكست سقف و شكستي و خاطرات شكستند
صداي گريه كودك شكست و تاب تكان خورد
درختها همه بي تاب در حيات شكستند
عروسكان جوانمرگ را چگونه نگريم
به كام خاك بسي شاخه نبات شكستند
چه نامهها همه ننوشته ماند تا به قيامت
چقدر خط نهان در ني و دوات شكستند
به عكس كوچك تو خيرهام، شكسته كوچك!
چقدر دل كه در اين لحظهها برات شكستند
نرفته دست و دل من مگر به از تو نوشتن
از آن شب آن شب تيره كه دستهات شكستند
در سوگ درختان تبريزي
شاعر : نغمه مستشار نظامي
زمين ميلرزد و آوار خانه
به روي شانه مادر ميافتد
درخت سبز تبريزي در آنسو
ميان كوچه ... پشت در ميافتد
زمين ميلرزد و گهواره بيتاب
به اين سو و به آن سو ميزند سر
چرا خونين شده گهواره انگار
پرستويي در اينجا مانده بيپر
صداي گريه ميآيد از اينجا
بيا آوارها را زير و رو كن
سپر كرده ست مادر پيكرش
بيا با اشك چشمانت وضو كن
زمين لرزيد و از آوار اين درد
لبان روزه داران پر ترك شد
شب قدر آمد و گرد غم و آه
به روي زخمهاي ما نمك شد
دعاي ما: هر آنكس زنده مانده
نجاتش با امير المومنين باد
هرآنكس رفته از دنيا دراين ش
روانش با علي مولا قرين باد
زمين ميلرزد و ياد قيامت
مرا شرمنده از خود ميكند باز
شب قدر است و دست توست تقدير
شفاعت كن مرا اي محرم راز
خبرها صبح فردا :در ورزقان
به دنيا آمده يك كودك ناز
زمين يك بار ديگر زندگي كن
نلرز و غم به جان ما مينداز!
باران سوسوها
شاعر : قنبرعلي تابش
دوباره پتپت فانوسها، آويز سوسوها
دوباره گوشه چشمان من درياچه قوها
دوباره اين زمين با اين فراخي تنگمان آمد
نگاه خويش را سمت خراسان كرده آهوها
مپرس از نام آن گيسو سپيد آن قله مغموم
گرفته در بغل، كوه دماوند است، زانوها
به بالين بلند مادرش، يك كودكي تنها است
كجاييد اي عروسكها كجائيد اي قلم موها؟
خبر سرد است و بياحساس اگر چه با كمي وسواس:
«زمين در هم كشيد ابرو به خاك افتاد ناجوها»
نه، ماه روزه ميتابد صداي بال و پر پيدا است
ارسطوها كجا و منطقالطير پرستوها؟!
ندارم من زباني جز غزل از شمس تبريزي
شنيد آيا صدايم را كسي در برج و باروها؟
ولي ديدم كه بانوي كنار چادر سبزي
جدا ميكرد از دست نحيف خود النگوها