دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۱ ۲۹ بازديد
به ياد فاطمه
شاعر : علي اكبر لطيفيان
حالا كه نيست مادر من هست دخترت
حتي حسين هم به فداي تو و سرت
از مسجد مدينه كه خيري نديده اي
يادت كه هست كوچه و پهلوي ياورت
دل شوره ام شبيه هراس مدينه است
رنگ كبود پر شده در ديده ي ترت
آيا زمان رفتن تو سوي مادر است؟
خيلي به ياد فاطمه اي روز آخرت
من قصد كرده ام كه اگر رفتني شدي
گيسوي خويش پهن كنم در برابرت
چه ضربه اي زدند كه اي كاش مي زدند
آن ضربه را به جاي تو بر فرق دخترت
چه ضربه اي زدند كه ابرو شكاف خورد
چه ضربه اي زدند كه افتاد پيكرت
خون از بدن كنار زدن عادت من است
آن روز خون سينه و حالا سحر سرت