دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۱ ۲۹ بازديد
از تو گفتن
شاعر : رضا اسماعيلي
از تو گفتم با ولي ، اما ، اگر ... ، يعني كه هيچ
چون نفهميدم ز نورت بيشتر ، يعني كه هيچ
دفترم خالي ست از گل واژههاي نور تو
واژهها از فصل حُسنت بي خبر، يعني كه هيچ
نازنين ! چشم زمين روشن به نور حُسن توست
آفتاب حُسني و من كور و كر ، يعني كه هيچ
از تو اسمت را فقط ميدانم و رسمت ... ؟ دريغ !
از تو اي جان جهان ! اين مختصر ، يعني كه هيچ
ادعاي عاشقي دارم ، ولي كو داغ دل ؟
درد بيدردي گرفتي ، اي پسر ! يعني كه هيچ
آرزو دارم برقصم آسمانت را شبي
در حصار اين قفس! بي بال و پر؟ يعني كه هيچ
دلخوشم كه شاعر حُسن توام ، اما چه سود ؟!
تا نگشتم با نگاهت همسفر ، يعني كه هيچ
از تو كم گفتم ، خجالت ميكشم از روي تو
يك غزل ؟ ها ... كردهام شق القمر ! يعني كه هيچ
ماندهام در فهم تو ، اي حُسن عالمتاب عشق!
من كجا و وصف تو ؟ خوردم شكر ! يعني كه هيچ