آقاي جوانان بهشت

مشاور شركت بيمه پارسيان

آقاي جوانان بهشت

۲۷ بازديد

آقاي جوانان بهشت

شاعر : قاسم صرافان

در ساحل زيباي دو درياست ظهورت
اي هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

افطارِ علي بوسه ‌اي از جام دو چشمت
كوثر سر ذوق آمده از مستي و شورت

با پاي پياده نرو اي قبله! تو بنشين
تا كعبه سراسيمه بيايد به حضورت

در كوچه، دلِ مرده‌ي من منتظر توست
تا زنده شود رقص كنان، وقت عبورت

از دست تو نان داشت عجب عطر عجيبي
اين شعله‌ي عشق است مگر زير تنورت

 

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم
ديوانه آقاي جوانان بهشتم

 

ديدند جوان گشته و باز آمده حيدر
از ميمنه تا ميسره مبهوت تو لشكر

توفاني و چون برگ در اطراف مسيرت
از اهل جمل ريخته بر روي زمين سر

يك سوي تو ماه آمده يك سوي تو خورشيد
به به! به شكوهت وسط اين دو برادر

از آخرِ صف سر زده تيغ تو به اول
از اول صف كشته نگاه تو به آخر

راضي است علي پس همه اعمال دو عالم
با ضربت يوم الجملت گشته برابر

 

اين نيزه هم از بركت دست تو كريم است
در طعنه‌ي آن هر دل بي عشق سهيم است

 

اينگونه اگر مست ترين مست جهانم
شور حسن ابن علي افتاده به جانم

جا نيست بنوشم، به سرم باده بريزيد
تا غرق شراب، آيه‌ ي تطهير بخوانم

در مأذنه ‌ي ميكده افزوده ‌اي امشب
يك «اشهد اَنّ الحسن» ي هم به اذانم

افتادم از آن رويِ پر از نور به سجده
بند آمد از آن زلفِ پر از تاب زبانم

خوب است پدر! با تو يتيمي، اگر امشب
با دست كريمت بدهي لقمه‌ ي نانم

 

اي ساقي افلاك كه خاكي است مزارش
اي صاحب صحني كه شراب است غبارش

 

اي گوهر ظاهر شده از قلب دو دريا
شاهين نشسته به سر شانه ‌ي طاها

اي شير كه جنگاوريت رفته به حيدر
اي ماه كه نازك دليت رفته به زهرا

اي نيمه‌ ي گمگشته ماه رمضان‌ ها
در روشني ماه تمامت شده پيدا

از روز ازل نور تو در عرش خدا بود
تا سير بيايند ملائك به تماشا

آيينه‌ي ذاتي تو و معبود صفاتي
گشتند به دور قد و بالاي تو اسما

 

سلطان كرم نيست مگر نام تو ، آخر
در كوچه فقيري است؛ كجا پس بزند در


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد