دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۱ ۳۱ بازديد
شاعر : شمس لنگرودي
۱
چرا خاموشي
ميگويم زغال چرا خاموشي!
گل سرخ هائي در دهانت پنهان است
چرا سخني نمي گوئي
مگر كه بسوزانندت.
۲
زخم بر زخم ميگذاري و نامش كوير ميشود
ميزبان عطشزدهاي
كه نمكش طعام است
تفريحش
مسافر گمكرده راه.
۳
من و اين پرنده كوچك
- مادر
بين من و اين پرنده كوچك
تو كدام شان را مي خواهي.
- پيداست پسرم
گرسنه ايم و اين پرنده ببين چه آوازي مي خواند.
۴
سر بر زانوي كوير مي گذارم
سوگندش مي دهم بس كند
با اين همه آب
كه از آسمان مجروح مي بارد
از گل و لاي بي حاصل
سنگينم مي كند.