4 شعر از شمس لنگرودي

مشاور شركت بيمه پارسيان

4 شعر از شمس لنگرودي

۳۱ بازديد

شاعر : شمس لنگرودي

۱

چرا خاموشي
مي‌گويم زغال چرا خاموشي!
گل سرخ هائي در دهانت پنهان است
چرا سخني نمي گوئي
مگر كه بسوزانندت.

۲

زخم بر زخم مي‌گذاري و نامش كوير مي‌شود
ميزبان عطش‌‌زده‌اي
كه نمكش طعام است
تفريحش
مسافر گم‌كرده راه.

۳

من و اين پرنده كوچك
- مادر
بين من و اين پرنده كوچك
تو كدام شان را مي خواهي.
- پيداست پسرم
گرسنه ايم و اين پرنده ببين چه آوازي مي خواند.

۴

سر بر زانوي كوير مي گذارم
سوگندش مي دهم بس كند
با اين همه آب
كه از آسمان مجروح مي بارد
از گل و لاي بي حاصل
سنگينم مي كند.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد