
صبح نزديك است
شاعر : قاسم صرافان
رو به گندمزارها ميآيي اي مولاي گندمگون !
آيهي صلحند چشمان شما ـ «والتين والزيتون» ـ
ابروانت خط نستعليق خطاطي زبردستند
آخرين بيت از غزلهايي خيال انگيز و يكدستند
بيتِ آخر حالتش اين است، غافلگير خواهد كرد
ـ ناز دارد ـ ميرسد هرچند گاهي دير خواهد كرد
نرگس اينجا غرق در تركيب خالت با لب است امشب
«آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است »، امشب
دارد از بالا محمد (ص) هم خودش را در تو ميجويد
ميزند بر شانههاي حيدر و با شوق ميگويد:
ـ مثل زهرا(س) ميشود از دور چشمش را كه ميبندد
خوب با دقت نگاهش كن علي(ع) ! مثل تو ميخندد
بي محمد(ص) مانده يثرب تا تو شب با ماه تنهايي
بي علي(ع) مانديم تا تو بازهم با چاه تنهايي
لحظهها را بي تماشايت نگو باور كنم مولا!
«من نه آن رندم كه ترك ساقي و ساغر كنم» مولا!
تا كي اينجا قصهي خورشيد پنهان را بخوانم من
«يوسف گمگشته باز آيد به كنعان» را بخوانم من
با ستاره منتظر ميمانم آري صبح نزديك است
آه بيدارانِ اين شب زنده داري! صبح نزديك است
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد