
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟
شاعر : علي اكبر لطيفيان
زلفت اگر نبود، نسيم سحر نبود
گمراه مي شديم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمناي ما رسيد
ورنه پل صراط، چنين بي خطر نبود
تعداد بي نظيريِ تان روي اين زمين
از چهارده نفر به خدا بيشتر نبود
پيراهن، اشتياق نسيمانه اي نداشت
تا چشم هاي حضرت يعقوب تر نبود
بي تو چه گويمت كه در اين خاك سرزمين
صدها درخت بود وليكن، ثمر نبود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
اين جشن ها براي تو تشكيل مي شود
اين اشك ها براي تو تنزيل مي شود
رفتي، براي آمدنت گريه مي كنم
چشمانمان به آينه تبديل مي شود
بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد
سالي كه بي نگاه تو تحويل مي شود
ايمان ما كه اكثراً از ريشه ناقص است
با خطبه هاي توست كه تكميل مي شود
تقويم را ورق بزن و انتخاب كن
اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
اي آخرين توسل خورشيد بام ها
اي نام تو ادامه ي نام امام ها
مي خواستم بخوانمت اما نمي شود
لكنت گرفته اند زبان كلام ها
ما آن سلام اول ادعيه ي توييم
چشم انتظار صبحِ جواب سلام ها
آقا! چگونه دست توسل نياوريم
وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها
از جا نماز رو به خدا و بهشتي ات
عطري بياوريد براي مشام ها
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
آقا بيا كه ميوه ي ما كال مي شود
جبريل مان بدون پر و بال مي شود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافيه هاي چشم تو دنبال مي شود
يعني تو آمدي و همه گرم ديدن اند
وقتي كنار پنجره جنجال مي شود
روز ظهور نوبت پرواز مي رسد
روز ظهور بال همه بال مي شود
بيش از تمام بال و پر يا كريم ها
دست كبودِ فاطمه خوشحال مي شود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي؟
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد