نوشداروي طرح ژنريك، مجموعهاي است از سرودههاي كوتاه سيدحسن حسيني كه طنز و انتقاد وجه غالب اشعار آن است. در اين شعرها، تاجر، عارف، زاهد و شاعر بازيگران اصلياند.
تاجر بيانگر حرص و حسابگري و منفعتخواهي، و عارف نمادي از نمايشهاي معنوي و داعيههاي كشف و شهود است. زاهد مدعي ديانت و پرهيز است اما درواقع روحش از دنياطلبي تاجرانه آكنده است. اما شاعر در اين ميان سرگردان است؛ گاهي وام ميگيرد و شعرش آرام ميگيرد، گاهي خم ميشود و نوكر قبلهي عالم ميشود، ولي گاهي:
شاعر تشنه
ز دريا ميگفت
اهل بيت سخنش را
به اسارت بردند
باري در نوشداروي طرح ژنريك، سيدحسن حسيني بيش از هر چيز در ستيز با نيرنگ و ريا و ابراز ديانت نمايشي، گزندگي طنز را به كار ميبندد.
اما طنز در شعرهاي ديگر سيدحسن حسيني، با آنكه فراوان است، چندان شناخته شده نيست. از شعرهاي ساليان دور او نظير:
خورشيد تبعيدي به زندان افق بود
شب در هجوم بال خفاشان قرق بود
ديو پليدي مظهر تلواسهي شب
ميخورد مغز اختران دركاسهي شب
تا ذهن باغ از رويشي لبريز ميشد
تعبير خوابش يورش پاييز ميشد
كه ترسيم يك وضعيت تلخ اما طنزآميز و مضحك است تا شعرهاي تازهتر او كه پس از گذر ساليان از يك موقعيت تلخ و طنزآميز ديگر سخن ميگويد:
ز بس فتنه از پيش و پس ميرسد
به سختي مجال نفس ميرسد
و سرداري لشكر عاشقي
به فرماندهان هوس ميرسد
....
فراواني است و فراواني است
به هر مرغ چندين قفس ميرسد
طنز در شعرهاي اخير سيدحسن حسيني، افزون بر جنبهي اجتماعي و آرمانگرايانه، گاهي نگاهي است به درون انسان و تناقضها و دگرنماييهاي آن.
در كتاب ملكوت سكوت كه از شعرهاي منتشر نشدهي او گرد آمد و زير نظر يار ديرين او، قيصر امينپور در بهار 1385 منتشر شد، گونههاي تازهاي از طنزآوري سيدحسن حسيني را ميتوان يافت.
با آنكه مباني انديشهي شاعر دگرگون نشده اما نوع نگاه او به انسان و جهان، عميقتر و البته رندانهتر است و حاصل اين نگاه، طنزي تفكر برانگيز است.
نمونههايي از اين دست شعرها را بازميخوانيم:
...اگر باورت نيست
بيا و ببين پوزه اي منظم
- چه بيرحم-
با زورههاي مقفي
جگرگوشههاي مرا پاره كردند.
اين شعر استهزاي متشاعران موزون و مقفاست.
در شعر خاكستر و خنده از فرونشستن آتش و گستردن و برچيدن سفرهي غنائم سخن ميگويد:
در ويرانه خفته بوديم
در بستري كه پيشتر آتش بود و
اينك خاكسترش با چشم، شوخي شومي داشت
طوفان فرونشسته بود
و دلزدگي به كردار گردبادي سرد
ميانداري ميكرد
وقت آن بود كه دندانها خلال شود
و سفره برچيده.
دربارهي اين گردباد كه مياندار است، در شعري ديگر ميگويد:
... سردرگم بايد
به گردباد اقتدا كرد.
در شعر در شگفت باش نگاهي طنزآميز به خويش دارد:
...در شگفت باش
اين حماسهي چروكخورده
از رستمي كه عينكش را
گوشهي دامنت
جامجم ميكند
و گاهي
غياب يك نخ سيگار
-چون حضور ديو سپيد-
پشت طاقتش را
پيش چشمهاي حيرتزدهات
خم ميكند
همين شكستن پشت قهرمانان و درماندگي اسطورهها در چنبرهي زمان دستمايهي طنزهاي ديگري در شعرهاي اين كتاب است:
سيمرغهاي يخزده را ديدي
جرمشان
تلفظ نابهنجار حرف قاف بود
زمان
زمانِ اسطورههاي دست هزارم است
و حماسههاي نيمدار
بازار روز را
اشغال كرده است...
در شعر اسطوره در گراني كاغذ به همين وضعيت مضحك اشاره دارد:
...اسطورهاي كه در لباس كارمندي
غرق شد
و پشت ديوار كتابهاي حماسي
منتظر ماند...!
در شعر ناممكنها به تنگناي روزگار و دشواري سخن گفتن طعنه ميزند:
ناممكن است
با واژههاي نقابدار
از رازهاي برهنه گفتن
واژه ها كتكخورده
با زير چشمهاي كبود
...
اينجا حتي ممكن
ناممكن است
و سكوت
واجب.
در شعر آرزو از همين وضعيت ناگوار به بياني ديگر حرف ميزند:
دلم از هجاها گرفته است
و از كلمات
اين تابوتهاي كهنه و خالي
خستهام از دهانهاي رسمي
كه چيزي براي گفتن ندارند
و نهفتن آفتاب را
خميازه ميكشند.
سيدحسن حسيني در شعرهايش نگران انسان است، انسان كه سرآمد آفريدگان است و از ملكوت خويش به پستترين پست فرو افتاده است، بيان همين ناسازگاري ميان وضع موجود و صورت مطلوب انساني دستمايهي اصلي طنزآوريهاي اوست.
براي پايان اين نگاه اجمالي به طنز در شعرهاي او، بخش پاياني شعري را نقل ميكنم كه در اندوه انسان است:
افسوس
كسي بيقيد و شرط
حركت شايستهاي به نام شكوهمندش نداد
و در غيابش
خطاب به نيستي
حرفي شبيه به كردار
اينگونه برزبان نياورد:
انسان، هميشه مبتداي بيخبريهاست!
منبع : سايت تبيان
براي مشاهده اشعار سيد حسن حسيني كليك كنيد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد