دل مي رود زدستم صاحبدلان خدا را

مشاور شركت بيمه پارسيان

دل مي رود زدستم صاحبدلان خدا را

۴۲ بازديد

  دل مي رود زدستم صاحبدلان خدا را

دل مي رود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

حافظ سخن از رها شدن زمام اختيار دل مي گويد و عارفان را به ياري مي طلبد چرا كه معتقد است كه عشق پنهان وي از پرده برون خواهد اوفتاد .

اين درد همان دردي است كه سالك را به حق مي رساند و دل جوياي حق، درد عشق را به همراه دارد .

كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد كه باز بينم ديدار آشنا را

شرطه باد موافق را گويند كه مساعد كشتي راني باشد . كشتي شكستگان صفت مركب است .

حافظ با تحسر و تمني مي خواهد كه اي باد موافق ما در كشتي سواريم وزيدن آغاز كن به آن اميد كه به ملاقات آن يار آشنا نايل آييم .

شاعر در اين بيت باد موافق را خطاب قرار مي دهد و از صفت جان بخشي استفاده نموده است .

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارا

به جاي به معني درحق ، درباره و شبه حرف اضافه است .. ده روز مهر گردون كنايه از مدت كوتاه فلك و زندگي كوتاه كه به همراه مكر و حيله است.

شاعر معتقد است در اين زمان كوتاه زندگي كه پر از حيله و نيرنگ است بايد كه در حق دوستان نيكي نمود و فرصت را غنيمت شمرد .

در حلقه ي گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا يا ايها السكارا

مل شارب انگوري است به تناسب بين گل ، مل ، بلبل دقت شود .

ديشب در بزم گل و باده ، بلبل با زبان دلنشين چنين مي خواند كه اي ساقي مي صبوحي ( باده صبحگاهي ) را بياور و اي مستان از پا فتاده برخيزيد و خمار دوشين را به باده ي سحري بزداييد.

صبوحي هر نوشيدني كه در پگاه نوشند مي باشد اين كلمه به همراه ديگر مشتقات در اشعار حافظ به كار رفته و در اين جا مي صبحگاهي مد نظر وي است .

اي صاحب كرامت شكرانه ي سلامت
روزي تفقدي كن ، درويش بينوا را

اين بيت خطاب به معشوق است و مي گويد اي كسي كه صاحب كرامت و بزرگي هستي به شكر سلامت و عافيت از حال اين درويش و فقير بينوا سئوالي پرس و نظري به وي انداز .

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

حافظ مي گويد امن و آسايش دو دنيا در تفسير اين سخن گنجانيده شده است كه بايد با دوستان مروت و مهرباني ورزي و با دشمنان مدارا و با نرمي برخورد نمايي.

در اين بيت صنعت تضاد و آرايه جمع با تقسيم آمده است .

در كوي نيكنامي ما را گذر نداند
گر تو نمي پسندي ، تغيير كن قضا را

اين بيت گريزي است به ابتداي غزل كه پيرامون درد صحبت مي كند درد عشق كه باعث رسوايي وي گرديده و به همين دليل عاشق را در كوي حسن شهرت و نيك نامي راه نيست و در مصرع دوم مي گويد كه اگر تو حال ما را نمي پسندي و موافق طبعت نيست مي تواني به دگرگون كردن احكام هستي بپردازي .

اين بيت به نوعي از انديشه ي ملامتي حافظ بر مي خيزد .

آن تلخ وش كه صوفي ام الخبائثش خواند
اشهي لنا و احلي من قبله العذارا

تلخ وش آن چه كه تلخ مزه باشد . پسوند وش براي طعم غريب كاربرد دارد و در اين جا كنايه از مي ( صفتي كه جانشين موصوف است ) ام الخبائث صفتي است براي مي كه منشا همه ي تباهي ها است و صفت براي موصوف محذوف است .

حافظ به صوفي مي گويد آن شراب كه تو منشا تباهي ها مي داني نزد ما دلخواه تر و شيرين تر از علاقه به دوشيزگان است، در اين بيت آوردن صوفي با حالتي از تمسخر و ريشخند همراه است و مراد صوفي ظاهر فريب است .

آرايه استعاره و كنايه در اين بيت به كار رفته است .

هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي
كاين كيمياي هستي قارون كند گدا را

در اين بيت حافظ انسان را به خوشي دعوت مي كند و به هنگام تهيدستي به جاي فرو رفتن در غم و اندوه وي را به سرخوشي و مستي فرا مي خواند چرا كه اين اكسير هستي گدا را همانند قارون بي نياز و توانگر مي سازد. گر چه عيش و مستي با تنگدستي ميانه يي ندارد و در شطحيات حافظ مي گنجد .

تلميح به داستان قارون كه بعضي وي را اولين كيميا گر دانسته اند ، هم چنين آرايه تناسب در اين بيت به چشم مي خورد .

سركش مشو كه چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر كه در كف او مومست سنگ خارا

غيرت از اصطلاحات عرفاني است ( غيرت الهي ) شاعر خطاب به عاشق مي گويد از حدود الهي سرپيچي مكن و از رسم وفاداري و عاشقي تجاوز مكن و سركش مشو وگرنه معشوق ازلي كه همه چيز در دست قدرت اوست تو را به آتش غيرت خود مي سوزاند . به كلماتي چون شمع و سوختن ، موم و خارا توجه شود .

آيينه سكندر جام مي ست بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملك دارا

داستان آيينه اسكندر آميزه يي از افسانه و حقيقت است . اين آيينه از عجايب هفتگانه عالم است . گويند آيينه يي در فانوس دريايي تعبيه شده و حركت كشتي ها را از صد ميل نشان مي داده است. حافظ در اين بيت به آيينه سكندر صفت افسانه يي ديگري نيز نسبت داده و آن را هم طراز جام جهان بين كه غيب نما بوده ، قرار داده است . دارا شاه ايراني هم عصر اسكندر بوده كه بدست وي كشته شده است .

آيينه غيب نماي اسكندر همين جام شراب است كه اگر به ديده ي اهل نظر در آن بنگري بي اعتباري دنيا را در آن خواهي ديد.

احوال ملك دارا كنايه از بي ثباتي حشمت دارا و عاقبت مرگ وي است .

خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بده بشارت رندان پارسا را

خوبان پارسي زيبا روياني كه علاوه بر هنر زيبايي از هنر پارسي گويي و شاعري برخوردارند و پارسا در اين بيت نيز پارسي است و به معناي پاكدامن نمي باشد . اگر چه دكتر خطيب رهبر به معني پرهيزگاري به كار برده است . اما قدري تأمل در مصرع نشان مي دهد كه رند پارسا نيست . استفاده از دو اصطلاح ساقي و رند كه از برساخته هاي حافظ است در اين بيت قابل تأمل است . در اين بيت صنعت جناس به كار رفته است .

حافظ به خود نپوشيد اين خرقه ي مي آلود
اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را

حافظ مي گويد كه اين خرقه ي آلوده به مي را نه به اختيار خود پوشيده است و از پير پاك دامن پرهيزگار مي خواهد كه عذر وي بپذيرد و بر او خرده مگيرد .

خلاصه آن كه حافظ از درد عشق الهي گلايه دارد و انتظار دارد كه بر احوال ظاهري وي خرده نگيرند .

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار حافظ كليك كنيد

براي مشاهده غزليات صوتي حافظ كليك كنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد