دو شعر از عليرضا طبايي

مشاور شركت بيمه پارسيان

دو شعر از عليرضا طبايي

۲۷ بازديد

باژگونه

به: م. اميد و ا. خويي

ما پشت و روي واقعه را ديديم.

يكسان است!

ما مهره‏هاي صفحه‏ي شطرنج را، مقابله، چيديم

فرزين نگون و، شاه پياده. . .

- حريف، مات!

پنداشتيم مهتري آسان است.

اين آزمون تلخ مكرّر را

تنها نه اين قبيله، كه در جابه‌جاي خاك، به ميراث برده‏اند

پاسخ، هماره، چرخش پوچي است.

اين تخته‌سنگ را، نه دوباره، كه چندباره، بگردانيد

هرگو

نه، داهيانه، بچرخانيد

حاصل، هميشه خستگي و زخم

رخداد خوابگونه، به بيداري است

اين بازي تسلسل و تكرار،

قانون زندگي‌ست كه جاري است

زنهار. . . اگر به سهو بچرخانيد!

  تصحيح

صبح فروردين، بر سفره‌ي آيينه و سيب و قرآن

آفتاب آمد

گوشه‌ي باغچه، بر ديوار كاشي روز

جامه‌ي مشرقي‌اش را آويخت.

در فضا، عود افشاند

ريشه‌ها را، انگيخت

متن ديباچه‌ي خاكي را، با حوصله، خواند

واژه‌هاي غلط برفي را

ظهر، از مشق زمستان، خط زد...

كاش مي‌شد «شب» را

دستي از خانه‌ي من، خط بزند...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد