
به گزارش خبرنگار فارس، شاعران تاجيك با علاقهي وصف ناپذيري كه نسبت به امام خميني (ره) در زمان حيات اين رهبر فرزانه داشتند، پس از رحلت امام(ره) نيز اين دوستي را در قالب شعر به جهانيان ثابت كردند.
در ادامه ميتوانيد بخش دوم اشعار شعراي فارسي گوي تاجيك را ملاحظه فرماييد.
شكوفه روح
شاعر : دارا نجات
باراني آمدي
طوفاني رفتي.
باراني آمدي از دريچۀ سبز آيه ها
با تبسم طلوع
و نگاه آبي ملكوت.
از معبر رويايي ابرها
عطر عاشقانه هاي بهشتي
و رنگ مستي از جمال خدا آوردي.
به ايران روحم
شكوفه هاي انقلاب عارفانه پاشيدي
افق تخيل مرا
پر از مهتابي گلها
و كوكبي بالهاي شهپركانه كردي.
اي ساكن سپيده باران ازل !
غريبي اشكم را
مي گريم
در فراق امواج طوفاني گلها
و نوسان پنجه هاي برگ حسرت
به گرد غنچه هاي سر
و محشر آبهاي خروشان ديده
در روضه اي
كه بهشت زهراست
به شرف امام با شرف آيت الله خميني - سرور انقلاب اسلامي ايران
از رونق جمال تو دلها منور است
از جلوۀ خيال تو گلها معطر است
اسم تو رنگ و بوي به صدها چمن دهد
زينت فزاي آيۀ الله اكبر است
خوش مردمي ورا به امامت گزيده است
شأن است و اعتبار كه از لطف حيدر است
آيات كردگار به نامت منقش است
يعني به خاص و عام بشر گشته سرور است
پاكي چو روح پاك نبي در همه زمان
چون روح برگزيدۀ آل پيغمبر است
از صدق خويش وصف تو كردم به چند حرف
ماشا كه يار توست ، نه از باغ ديگر است
براي حضرت امام خميني (ره)
شاعر : ميرزا يوسف فاضل
زين مرد كه بوي مصطفي مي آيد
بوي علي (ع) آن شير خدا مي آيد
برگوش دل از غيب ندا مي آيد
كه اين مرد زكوي كربلا مي آيد
كه اين مرد زكوي كربلا مي آيد
اين مرد كه در سينه دل بينا داشت
در نخل وجود آتش سينا داشت
عشقش به درون سينۀ ما جا داشت
زين روز فراقش دل ما غوغا داشت
زين روز فراقش دل ما غوغا داشت
نواي عشق
شاعر : دلبر بانوي يعقوب دخت
سكوت عشق در جانم صدا ريخت ،
چه فيض آمد به دستانم دعا ريخت.
مگر امشب شب قدر است ياران ،
به جانم از سماء نور خدا ريخت.
خدا آن دم ، كه آدم آفريده،
فروزان آتشي در جان ما ريخت.
دلم در سينه بود ، تا با تو بودم ،
تو رفتي ، من ندانم دل كجا ريخت.
ببين با چشم دل باري به سويم ،
كه اشك من به پايت بي صدا ريخت.
بده جامي ، اَيا ساقي كجايي ؟
كه عشق آمد به دل شور و نوا ريخت.
من و دست غزل امشب هم آغوش ،
سكوت عشق در جانم صدا ريخت.
آيينهي حيراني
شاعر : محمدعلي عجمي
تفسير نماز شب شد قصّۀ گيسويت
پيچپيد چو عطر گل ، در شهر هياهويت.
در باد سواري هست ، آوازۀ ياري هست ،
محراب دعاي ما شد قبلۀ ابرويت.
اي دوست ، كجايي تو ؟ داغيم براي تو ،
بگذار به رقص آئيم با دف – دفي هو – هويت.
ديروز اگر بگذشت ، بگذار ، كه بگذاريم ،
امروز كنار خُم سر بر سر زانويت.
كشت و ثمري بايد ، چشمان تري بايد ،
اي دل ، دل بي حاصل ، كو سنگ ترازويت ؟
آئينۀ حيرانم ، اندوه و پريشانم ،
تفسير نماز شب شد قصّۀ گيسويت
نظيره بر غزل امام خميني (ره)
شاعر : آدينه عظيمي
« غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم دل آزارم تو باشي »
در اين دنيا نمي گنجم زشادي
اگر يار وفا دارم تو باشي
چو منصورم نترسم از سردار
خدايا ، گر نگهدارم تو باشي
سپارم اين سرم را در ره حق
سر شوريده ، سردارم تو باشي
پر و بالم گشايد دست قسمت
اگر دانم پرستارم تو باشي
امانت اين تنم در دست جان است
كليد قفل اسرارم تو باشي
خميني
با جدل كردي خميني انقلاب
خصم ايران گشت بيرون از نقاب
هر كجايي فتنه و نيرنگ بود
حال مردم مي شدي از آن خراب
همچنان يك روشنايي آمدي
مثل پيك آشنايي آمدي
مي درخشد در نظر فرداي تو
چهرۀ نوراني زيباي تو
لمعۀ نور فرح افزاي تو
چشمۀجوشندۀ پوياي تو
منبع : سايت فارس نيوز
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد