با قرار دادن نشانگر موس روي كلمات مشخص شده در غزل معني كلمه برايتان نمايش داده مي شود
۱- صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
كه سر به كوه و بيابان تو دادهاي ما را
۲- شكرفروش كه عمرش دراز باد چرا
تفقدي نكند طوطي شكرخا را
۳- غرور حسنت اجازت مگر نداد اي گل
كه پرسشي نكني عندليب شيدا را
۴- به خلق و لطف توان كرد صيد اهل نظر
به بند و دام نگيرند مرغ دانا را
۵- ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست
سهي قدان سيه چشم ماه سيما را
۶- چو با حبيب نشيني و باده پيمايي
به ياد دار محبان بادپيما را
۷- جز اين قدر نتوان گفت در جمال تو عيب
كه وضع مهر و وفا نيست روي زيبا را
۸- در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
۱- بادصبا با لطف و نرمي به آن آهوي زيبا بگو؛كه ما به خاطر تو سرگشته كوه و بيابان شده ايم.
سر دادن: رها كردن،حيواني رت در بيابان رها كردن.
رعنا در فارسي به معني مطلق زيبا و خوش قامت است.
محبوب خود را به مناسبت زيبايي چشم وحركات و تناسب اندام به غزال تشبيه كرده مي گويد عشق اين غزال آن گونه ديوانه ام كرده،كه سر به كوه و بيابان گذاشته امو از باد صبا كه به جانب شهر مي وزد مي خواهد تا حال او را به آن محبوب غزال مانند بگويد.
نكته در اين است كه شاعر كه بايد در شهر باشد،در كوه و بيابان است و غزال كه بايد در بيابان باشد، در شهر.
۲- نمي دانم چرا شكر فروش، كه عمرش دراز باشد؛از طوطي شكر خا حالي نمي پرسد.
شكر فروش: كسي كه شكر مي فروشد و مجازاً يار شيرين سخن يا شيرين لب است.
تفقد: جويا شدن، دلجويي كردن.
خا: از فعل خاييدن به معني جويدن،خراشيدن.وشكر خا كه صفت طوطي است يعني شكننده و جونده شكر.
شكر در گذشته به معني جسمي سخت مثل قند بوده كه شكستن آن نياز به دندان يا وسيله محكمي داشته است؛ و طوطي شكر خا،خود شاعر است به مناسبت سخن شيرين كه در دهان دارد.از يار شيرين لب گله دارد كه چرا از شاعر كه مثل طوطي ، عاشق شكر و شيريني است حالي نمي پرسد – بوسه شكريني به اون هديه نمي كند، يا كلام شيرين نمي گويد.
۳- اي گل، گويا غرور زيبايي اجازه نمي دهد كه از بلبل شوريده احوالي بپرسي.
مي گويد زيبايي مورد تحسين مردم قرارت داده تحسين ها غروري در تو ايجاد كرده كه توجه نداري از عاشق شوريده خود حالي بپرسي.
۴- دل مردم بصير وهوشيار را با خلق خوش و نرمخويي مي توان بدست آورد؛مرغ دانا را با دانه و دام نمي توان گرفت.
خلق: روش و اخلاق پسنديده.
مرغ دانا يا مرغك دانا يعني مرغ هوشيار و كنايه از سيمرغ و طوطي نيز هست،ولي گمان نمي رود كه در بيت اشاره به اينها داشته باشد،زيرا مفهوم كلي دانايي و بصيرت مطرح است و همان معناي لغويمرغ دانا براي اداي اين معني كفايت مي كند.
مي گويد مردم بصير و صاحب نظر با محبت و خلق خوش مجذوب مي شوند،به نيرنگ نمي توان آنهارا به دست آورد،چنانكه پرنده زيرك از دام مي گريزد و با دام و دانه صيد نمي شود.
ظبط خانلري و نسخه بدلهاي ان «به بند و دام نگيرند…» است.ظبط ما بر اساس حافظ قدسي انجام شده است،زيرا بند و دام در واقع تكرار يك معني است.
۵- نمي دانم چرا در وجود انها كه قد و بالاي زيبا، چشم سياه و چهره مثل ماه دارند،روش آشنايي و رفاقت ديده نمي شود.
رنگ آشنايي: حالت يا نمود آشنايي.
۶- وقتي با دوستان مي نشيني و باده گساري مي كني؛دوستاني را كه به كارهاي بي نتيجه مي پردازند،به ياد داشته باش.
بادپيما: كسي كه كار بيهوده و عبث مي كند.
مي گويد هنگامي كه با دوستان باده مي نوشي،دوستان خيال پرداز را كه از لذت ها بي خبرند، بياد آور.
۷- بر زيبايي تو غير از اين نمي توان ايرادي گرفت؛كه بر آن روي زيبا نشانه كوچكي از مهر و وفا نيست.
خال: نشانه،اثر كوچك،نقطه سياهي كه نمودار زيبايي است. و مراد از خال مهر و وفا در بيت اثر و نشانه كوچكي از مهر و وفاست.
مي گويد همچنان كه خال صورت را زيبا مي كند،نشانه اي از مهر و وفا نيز بر جمال مي افزايد و جمال تو تنها همين عيب را دارد كه خالي – نشانه كوچكي – از محبت در ان نيست.
مصراع اول بيت چنانكه علامه قزويني يادآوري كرده،تقريبا لغت به لغت از اين بيت سعدي تضمين شده است:
جز اين قدر نتوان گفت بر جمال تو عيب كه مهرباني ازآن طبع و خو نمي آيد
ضبط مصراع دوم در حافظ خانلري و قزويني «وضع مهر ووفا نيست» است، و ضبط ما بر اساس حافظ قدسي صورت پذيرفته است.
۸- جاي تعجب نيست اگر آواز زهره با كلمات شعر حافظ، عيسي مسيح را در آسمان به رقص آورد.
سماع: شنوايي، آواز،سرود.
زهره: «منجمان احكام نجوم اين ستاره را «كوكب زنان و مردان و مخنثان و اهل زينت و تجمل و لهو و شادي و طرب و عشق و ظرافت و سخريه و سوگند دروغ نام داده اند…
نام ديگر زهره ناهيد است و در اساطير يونان بنام آفروديت و نزد روميان ونوس الهه عشق بوده است. نام ديگر آن بيدخت است و آن را مطربه فلك نيز نامند. »
سماع زهره: ساز و آواز زهره.
مسيحا: مسيح است كه به گفته دكتر غني «الف آن از عرب هاي بين النهرين مسيحي قبل از اسلام است. در زبان سرياني مسيح را مسيحا مي گويند» و او به اعتقاد مسيحيان به آسمان رفته است. در باب رفتن مسيح به آسمان رجوع شود به نسا (۴) آيات ۱۵۷و۱۵۸٫
شاعر مسيح را سمبل پاكي و طهارت و زهره را نماد نشاط و طرب انگيزي تلقي كرده، در جذابيت و تٲثير سخن خود مي گويد اگر زهره در آسمان آوازي بخواند كه كلمات آن از غزل هاي حافظ باشد شگفت آور نيست كه عيسي مسيح – آن نماد طهارت – را به رقص آورد.