
زبان هر قوم، به تدريج، در سپيده دم شكل يابي آن قوم چشم به جهان مي گشايد. اما غنا و پروردگي هر زبان، علاوه بر آبشخور پر اهميت زبان مردم و ترانه هاي مردمي، نيازمند توانايي و تخيل شاعران و نويسندگان آن قوم است. زبان فارسي دري نيز از دايره شمول اين تطوّر بيرون نبوده است.
در نگاهي كلّي به زبان فارسي دري در مي يابيم كه اين زبان پس از شكل يابي در مرحله هاي آغازين، به مرحله تأسيس زبان ادب وارد شد. رودكي نماد دو نمونه اين مرحله است. اگر بتوان تعبير نماد دوره كودكي و نوجواني زبان ادب فارسي را درباره او به كاربرد، آنگاه، بايد گفت كه عمده توانايي و تخيل شعري او، البته، به طور نامستقيم، معطوف به رشد و هدايت اين كودك و نوجوان است.
اگر بتوانيم اين تعبير را تعميم دهيم و همراه آن به پيش رويم، آن گاه بي ترديد، فردوسي را نماد دوره جواني و برنايي زبان ادبمان خواهيم شناخت.
با كتاب عظيم شاهنامه، زبان فارسي دري از مرحله تأسيس، به طور كامل، عبور مي كند و به مرحله تثبيت خود مي رسد.
پس از فراز و نشيب هاي گونه گون تأسيس و تثبيت زبان ادب فارسي در ناحيه خراسان و گسترش تدريجي اين زبان به ناحيه هاي ديگر، به ويژه، عراق عجم (ناحيه مركزي ايران) و اران و آذربايجان (ناحيه شمال غرب ايران)، كه با درخشش دو گوينده برجسته از ناحيه اخير همراه بود (نظامي، خاقاني)، به مرحله پروردگي اين زبان مي رسيم. شك نيست كه همه شاعران و نويسندگان دو دوره مورد بحث، مانند بلعمي و بيهقي و فرخي و انوري، بر طبق قانون تكامل، در شكل يابي و رشد زبان فارسي دري سهمي به سزا و نقشي عمده داشته اند. اما بر طبق همين قانون، زبان ما در آثار شاعر و نويسنده اي به چنان پروردگي و پختگي و غنايي رسيده كه آن شاعر و نويسنده را تا مقام آموزگار نخست بالا برده است. نام اين شاعر و نويسنده سعدي است و او معلم و نماد پختگي زبان ما است.
در واقع، او زبان ادب را، كه در آثار منثور و منظوم نويسندگان و شاعران سده ششم قمري پر از آرايه ها و واژه هاي ادبي و نخبه پسندانه شده است، به روشني و سادگي و رسايي رودكي وار و فردوسي گونه بر مي گرداند.
اما سه سده تجربه ذهني و زبان سپري شده ادب فارسي در نوع اداي بيان و معناي سعدي، تأثير در خور ملاحظه اي بر جاي مي گذارد. سعدي روشن، ساده و رسا مي نويسد و مي گويد اما با چنان غنا و انعطافي كه ناگزير بايد او را نماد پختگي زبان ادب فارسي دانست. اگر زبان ادب ما در آثار او به غنا و انعطاف نمي رسيد، تداوم موضوعي و مفهومي اين زبان دچار نقص يا مخاطره مي شد.
با اين همه، عمده غنا و انعطافي كه سعدي به زبان ادب ما مي بخشد، نه در «ابتكار مضمون» كه «در ريخته گري بيان و حسن تعبير و فصاحت» اوست. او «از زبان الهام مي گيرد تا زبان را بپرورد، غني كند و گسترش دهد.» از اين رو، وي را سبب «تضج و قوام» زبان ادب فارسي يا دليل «رونق و آوازه پارسي در جهان» دانسته اند.
آيا سعدي، به آساني و سادگي به اين موقعيت رسيده است؟ البته، نه. با توصيف و تحليلي بسيار فشرده از آثار وي، كوشيده شده كه به برخي از اين نكته ها اشاره شود.
سعدي شاعر زندگي و زندگان است و نويسنده رونده و روندگان. عناصر زندگي انساني و انسان ها، به وسعت، در شعر و نثر او جلوه يافته است. او كوشيده است تا همه ابعاد زندگي و همه وجوه انساني را ببيند. سعدي «كتاب جامعه را بيش از كتاب هاي مدرسه در مطالعه دائم خويش» داشت. به نظر مي آيد كه او داناي راز عشق و زيبايي و خرد و حكمت در زبان فارسي است.
با چنين جامعيتي غريب نيست كه زبان شعر او به زبان نثر نزديك باشد و زبان نثر او با شعر، همدم. به بيان ديگر، شعرش در خدمت نثر قرار مي گيرد و نثرش در خدمت شعر. البته، در هر دو جهت، حد و اندازه را نگه مي دارد و هم در نثر و هم در شعر به معيار فصاحت (رواني) و بلاغت (رسايي) زبان فارسي تبديل مي شود تا جايي كه گفته اند «سعدي، مطلقاً، معني را فداي لفظ نمي كند» و «علم بلاغت، از قبيل معاني و بيان، چنان كه مي شناسيم، در شناخت هنر سعدي در سخنوران طراز اول ما ناقص است و بايد علم بلاغت نويني به وجود آيد.»
در آثار سعدي، اندرونه و بونه زبان فارسي به تعادل و تكامل مي رسد و اين زبان، دست كم، در حوزه اجتماعي و غنايي، استعداد خود را به طور كامل، آشكار مي كند.
انعطاف هاي سعدي در سخن پردازي، انعطاف هاي يك شيرازي فرهيخته نيك انديش و سرد و گرم چشيده است كه خوب مي بيند و به زيبايي مي گويد. به نظر مي آيد كه «جوهر دانايي فطري» در او بسيار است و «قوت مشاهده و دقت نظر» (Observation) جزيي از وجود اوست. سعدي اندك مي گويد و مي نويسد. موسيقي شعر و نثر سعدي از دل زبان بيرون آمده است و به خلاف آثار بسياري از استادان سخن، زينتي بر قباي زبان است. شايد بهتر باشد بگوييم كه اين موسيقي، بخشي از خود زبان است و نه چيزي ديگر.
محمدتقي بهار (ملك الشعراء) عقيده داشت كه «اساس زبان پارسي» بر «ايجاز» نهاده شده است. اگر چنين باشد، بايد گفت كه در نثر فارسي، سعدي استاد نخست ايجاز است و در شعر فارسي، جزو استادان رتبه نخست، آن چه سعدي را به اين موقعيت رسانده است.
با اين همه، استادي سعدي، فقط به حوزه ادبيات منحصر نمي ماند. او در شناخت زير و بم هاي جامعه نيز استاد است. در واقع، انسان و سرنوشتش، در رفيع ترين تلقّي جهان كهن، در آثار سعدي بازتاب يافته است.
سعدي در گلستان، بخش هايي از زندگي ايرانيان و فارسي زبانان و ديگران و گذر روزمره آنان را در عصر خود و عصرهاي پيش باز گفته است. اما اين كتاب، پس از نگارش و پخش، خود، به جزيي از حضور زندگي ايرانيان و فارسي زبانان و فارسي دانان تبديل شد. از لحاظ ادبي مي توان چنين گفت كه شاعر و نويسنده توانا مي تواند نكته هاي عادي و متعارف را به «ادبيات» در معناي دقيق و عميق كلمه مربوط كند و در همان حال، از ورطه كلي گويي و بيهوده گويي و ابتذال دوري گزيند. از نظر تاريخي نيز به گفته بهار:
«بعد از كليله و دمنه، كه كتابي است دنيايي و بنياد آن كتاب در دولت ساسانيان و كيش زردشت، يعني دولت و مذهبي دنيايي و امپراتوري بزرگ حامي و نگاهبان جهان ريخته شد، كتابي كه مانند گلستان تقليد از كليله نباشد، ولي با همان روح دنيايي تأليف شده باشد، در نثر فارسي وجود ندارد.»
البته، يكي از درون مايه هاي اين كتاب، كه به تعبير بهار، «روح دنيايي» دارد، دوري از هر گونه افراط و تندروي در همه شوون و امور اجتماعي و فرهنگي است.

با اين همه، بي شك، سعدي در همين دو حوزه اجتماع و فرهنگ از آرمان گرايي گريزان نيست و بوستان نمونه اي بي مثال از اين آرمان گرايي است. امّا آرمان گرايي سعدي، «سعدي وار» است و با آرمان انديشي هاي عرفاني در ادب فارسي، كه آغاز آن در قالب مثنوي، شايد، حديقه الحقيقه سنايي غزنوي باشد، نسبت مستقيمي ندارد. در واقع، توجه اجتماعي و فرهنگي چنان در آرمان انديشي هاي سعدي برجستگي دارد كه او را به عرفان زندگي ساز و نه زندگي گريز مي رساند.
علاوه بر اين، نبايد واقع بيني آرمان خواهانه سعدي در حوزه زبان را از نظر دور داريم. اين آرمان خواهي به وي ياري مي رساند تا بتواند به رواني و رسايي كلام، به طور كامل، جامه عمل بپوشاند. حاصل كوشش سعدي در اين زمينه، «سهولت و امتناع» رشك انگيز اوست. او در نثرنويسي به نثر مسجّع، تعادل زيبايي شناسانه مي بخشد و با ظرافتي كه اغلب نامحسوس است، هم از زبان مردم بهره مي گيرد و هم از آن فراتر مي رود. امّا در شعرگويي، ظرافت نامحسوس او همگامي با زبان گفتار است. تا جايي كه
«در هر شاعري مي توان روي نكته هاي خاصّي كه تشخص دارند، تكيه كرد. امّا دريافت راز عظمت برخي از ابيات بسيار ساده سعدي، كه زبانزد مردم هم است، دشوار است.»
جز مثنوي هاي داستاني بوستان و جز قطعه هاي منثور و منظوم گلستان، مسايل و ديدگاه هاي اجتماعي و اخلاقي سعدي در قصيده هاي او بازتاب يافته است.
واقع بيني آرمان گرايانه سعدي، هنگامي كه پاي دلبستگي هاي عاطفي به ميان مي آيد، وجهي ديگر از زندگي را به «ادبيات» معطوف مي كند: سعدي با احياء قالب غزل و با تكيه بر مفهوم اساسي «عشق» در اين قالب، از شور انساني سخن مي گويد و از مفتون شدن آدمي در برابر زيبا و زيبايي ياد مي كند. بدين ترتيب، مجموعه انواع ادبي و فكري سعدي بسيار كامل به نظر مي آيد.
شعر و نثر سعدي در سده هفتم قمري نفسي تازه در ادب فارسي دميد. او نقشي بسيار مهم در طراوت بخشي دوباره به زبان ايفا كرد. علاوه بر اين، سعدي پيش گام ادبي منطقه فارس و به طريق اولي، نيمه جنوبي ايران است.
مجموعه ويژگي هايي كه به مجموعه ادب و اجتماع و فرهنگ مربوط است و آن چه به شخصيت و انتخاب روحي شاعر و نويسنده پيوند دارد، سبب تمايز وي از ديگر شاعران و نويسندگان مي شود و در عمل، او را به نماد كامل عيار تغيير صلابت قصيده و مثنوي منطقه خراسان به نرماي غزل و مثنوي (و حتي قصيده) منطقه فارس تبديل مي كند. سبك اخير، به درست يا نادرست، در ادب فارسي «سبك عراقي» ناميده شده است، هر چند، «نماد كامل عيار» ش از فرزندان «فارس» است و نه ناحيه مركزي ايران.
جاي سعدي در قلمرو زبان فارسي و ادب و فرهنگ ايران كجاست؟ روي هم رفته، مي توان گفت كه فردوسي منظومه ملي- انسان پيش از اسلام را سروده است و مولانا منظومه معنوي- انساني ايران پس از اسلام را. حافظ چكيده اي از انديشه و وضعيت اندوه زده و غمبار انسان ايراني را در گذر تب آلود سده ها و عصرها باز گفته است و خيّام، رنج همه انسان ها را در شناخت هستي و نيستي. در اين ميان، سعدي به ما مي گويد كه نبايد خود را رنجه داريم و زندگي همين است كه هست. او بر اصلاح تدريجي و بهبود گام به گام موقعيت زيست انساني تاكيد مي ورزد و شعر و نثرش در خدمت نگاهي انسان دوستانه و صلح طلبانه است. اگر سعدي «در حماسه به فردوسي، در غزل به حافظ و در عرفان به مولوي نمي رسد، در عوض، در نظاره نكته بينانه زندگي مردم عصر خويش از همه آنان بالاتر است.»
همچنين اگر بخواهيم در چند سطر، موقعيت سعدي را باز شناسيم، شايد بهترين وصف اين باشد:
«شيخ هميشه شاب، پيرترين و جوان ترين شاعر زبان فارسي، معلم اول، كه هم هيبت يك آموزگار دارد و هم مهر يك پرستار، چشم عقاب و لطافت كبوتر كه هيچ حفره اي از حفره هاي زندگي ايراني نيست كه از جانب او شناخته نباشد؛ جمع كننده اضداد شرع و عرفان، عشق و زندگي عملي، شوريدگي و عقل... اين همدم كودك و دستگير پير كه از هفت صد سال پيش به اين سو مانند هوا در فضاي فكري فارسي زبان ها جريان داشته است.»
منبع : سايت تبيان
براي مشاهده اشعار بوستان سعدي كليك كنيد
براي مشاهده اشعار گلستان سعدي كليك كنيد