شعر طعم صلوات از افشين علا

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر طعم صلوات از افشين علا

۴۲ بازديد

طعم صلوات

يك روز كه پيغمبر
از گرمي تابستان

همراه علي مي رفت
در سايه نخلستان؛

ديدند كه زنبوري
از لانه خود زد پر

آهسته فرود آمد
بر دامن پيغمبر

بوسيد عبايش را
دور قدمش پر زد

بر خاك كف پايش
صد بوسه ديگر زد

پيغمبر از او پرسيد
آهسته بگو جانم

طعم عسلت از چيست؟
هر چند كه مي دانم...

زنبور جوابش داد:
چون نام تو مي گويم

گل مي كند از نامت
صد غنچه به كندويم

تا ياد تو را هر شب
چون گل به بغل دارم

هر صبح كه بر خيزم
در سينه عسل دارم

از قند وشكر،بهتر
خوش تر زنبات است اين

طعم عسل از من نيست
طعم صلوات است اين


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد