تو ، سايه ، مني

مشاور شركت بيمه پارسيان

تو ، سايه ، مني

۳۱ بازديد
 

آسمان سجاده هاي رو به راه
و درختان حاشيه ي آب
اذان گفته بودند
كه به راه افتادي
سيب هاي سحرگاهي
به خواب باغچه
افتادند
كه در كوچه مي رفتي
سايه اي از من دور شد
چه قدر آفتاب هاي نتابيده در راه است
چه قدر راه ناتمام در من به راه مي افتد
من چه قدر ستاره از بر بودم و نمي دانستم
من چه قدر در رأس تماشاي ماه بودم و نمي دانستن
حالا زمين به دورم مي گردد
و چه قدر درخت
تماشا مي كنم
سايه اي از تو در راه بود
چه پنجره هايي كه از زن پر بود
چه كوچه هايي كه از سلام خالي
چه خيابان هايي كه از نرفتن پر بود
و چه راه هايي كه خواب كسي مي آيد ، ديدند
ولي سايه اي از تو در شهر گم شد
ولي سايه اي از تو روزي گذشت
و در آسمان سجاده
من شد
سايه اي از من دور مي شود
چه قدر آبي است
دهكده هايي ه در مهتاب به خواب مي روند
چه حافظه اي
هيچ شهري هرگز
شب ها به خواب نمي رود
و كسي نمي داند
بالاي اين همه شهر بزرگ
ماه هميشه بيدار است
چه حافظه اي
بايد تمام جاده هاي خاكي را حفظ كنم
بايد صداي تمام سيبهاي مي افتد را بدانم
بايد مدار زمين را خوب بچرخم
هيچ راهي نبايد در شهرها تمام شود
هيچ خوابي نبايد بي ستاره آفتابي شود
هيچ سيبي نبايد بي صدا بيفتد
مي خواهم تمام دنيا را به ياد بياورم
چه قدر راه نرفته از من مي گذرد
پشت سرم هستي يا نه ؟
تو ، سايه ، مني
من همه ي رفتن را به ياد آورده ام


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد