اشعار طنز 3

مشاور شركت بيمه پارسيان

اشعار طنز 3

۳۷ بازديد

 

شوهر مظلوم!

شاعر : بوالفضول الشعرا

شوهر مظلوم!(طنز)

«همسرم با غم تنهايي خود خو مي كرد» موقـع بحث هوو ليك هياهـــــو مي كرد! بسكه با فكـــر و خيالات عبث مي خوابيد نصف شب در شكـم آن زنه چاقو مي كرد! وقتي از رايحه ي عشق سخن مي گفتم زود پا مي شد و تي شرت مرا بو مي كرد طفلكي مادر مــن آش كه مي پخت زنم- معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو مي كرد بهـــر او فاخته مي دادم و مي ديدم شب داخل تابـــه به آن سس زده كوكو مي كرد! آخـــــــر برج كــــه هشتم گرو نه مي شد باز از مـــــن طلب ماهــــي و ميگو مي كرد فيش دريافتــــــــــي بنده از او مخفي بود زن همكـــــار ولي دست مـــــرا رو مي كرد دخل يكمـــــــــاه مرا مي زد و ظرف يكروز خـــرج مانيكــــــــور و ميزامپلي مو مي كرد گـــــر نمي دادم بــــــا اشك سر مژگانش آب مي زد بــــــــــه ته جيبم و جارو مي كرد هر زني غير خودش عنتــــر و اكبيري بود شخص «جينا...» را تشبيه به «...لولو» مي كرد!

شوهر مظلوم!(طنز)

مثل آن كارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو بوالعجب شعبده اي بــا چش و ابرو مي كرد دكتر تغذيه اي داشت كه ماهي صد چوق مي گرفت از مــــن و تقديم به يارو مي كرد صد گرم چونكه بر آن اسكلت افزون مي شد عصبي مي شد و لعنت بـــه ترازو مي كرد عاقبت هيكل پنجــــــاه و سه كيلويي را خون دل خورده و پنجــاه و دو كيلو مي كرد حسرت زندگي خواهــــر خود را مي خورد كاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو مي كرد نظـــــــــــر مادرش از هر نظري حجت بود هر چــــــــه مي كرد فقط با نظر او مي كرد بر خلافش اگـــــر آن دم نظري مي دادم لنگــــــه ي كفش نثــــار من هالو مي كرد كاشكي دست بزن داشتم امــا چه كنم كه خدا قسمت او شوهـــــر مظلومي كرد!

 

جان پدرت ولم كن اي زلزله جان

شاعر : مصطفي مشايخي

جان پدرت ولم كن اي زلزله جان(طنز)

با زلزله در هراس و در بيم شديم

در فكر فرائض و تعاليم شديم

گفتيم كه فكر آخرت بايد بود

چون رفت ،همان كسي كه بوديم شديم

***

مي گفت دوباره اين وري مي آيم

با لرزه و پس لرزه، سري مي آيم

اينبار نشد ، بزودي انشا ء الله

با ريشتر بيشتري مي ايم

*** جان پدرت ولم كن اي زلزله جان(طنز)

گفتند كه برق شد گران لرزيديم

از قيمت ميوه يا كه نان لرزيديم

اي زلزله كوتاه بيا زيرا ما

در حد توان و وُسعمان لرزيديم

***

هرچند گسل فت و فراوان داريم

از شوش گرفته تا لويزان داريم

اما دلمان محكم و قرص است همه

زيرا كه مديريت بحران داريم

جان پدرت ولم كن اي زلزله جان(طنز)

جان پدرت ولم كن اي زلزله جان

انگار تو هم حال خوشي داري هان

هي هل نده بيخودي ،كه با اين اوضاع

اصلا ،ابدا نمي شود خورد تكان

***

از كوچه صداي هلهله مي آيد

مادر زن من چو چلچه مي آيد

فرياد كه در خانه و كاشانه ي ما

روزي دوسه بار زلزله مي آيد

 

مناظره ي لامپ با شمع

شاعر : علي مهديقلي زاده

مناظره ي لامپ با شمع...(طنز)

«شبي يــــاد دارم كه چشمم نخفت»

شنيدم كـه يك لامپ با شمع گفت :

كه اي آنكه خامـــــــوش روي رفي

نباشد از اين پس تـــــو را مصرفي

به هر خانه اي پرتــــــو افشان منم

به ظلمات شب مــــــاه رخشان منم

ز " نيرو " مـرا برق ارزاني است

از آنرو مــــــرا روي نوراني است

درخشنده چـــــــون اختري روشنم

منم روشني بخش شبهــــــــــا منم

تو خاموش، از هركجــــا رانده اي

فــراموش ، در گوشه اي مانده اي

دگر دوره ي تو به سر آمـده است

كه لامپي چو من در نظر آمده است

حساب مـن اي شمـع با تو جـداست

كه يك لامپ را با تو بس فرقهاست

در اين بين تا صحبت از فرق رفت

ز اقبـــــــــال بد غفلتــا ً برق رفت!

چــو تاريك شد خانــــه مانند غــار

سر شمع روشن شد از اضطــــرار

شنيدم كه مي گفت با لامپ شمــع:

كه باشد مرا خاطـــــري جمع جمع

مناظره ي لامپ با شمع...(طنز)

ميان من وتــــو بسي فـــرق هست

كه نورمن ازخويش وبي برق هست

من ازسوختن مي شوم پر زنـــــور

تو از سوختن مي شوي سوت وكور

من از غيــــــر باشد حسابم ســـوا

تو وابسته ي سيم وپا در هـــــوا !

به " نيرو " نباشد بسي اعتمــــاد

كه كس چون تومحتاج " نيرو" مباد!

ز " نيرو " بود لامپ را كاستي (!)

به هرلحظه اي كاو دلش خواستي

از آنرو از اين پرتــــــــو گاه گاه

بيايد مرا خنــــــــــــــده ي قاه قاه!

نبيند يقينـــــــا ً از اين بيش خيــر

كسي كه چو تو متكي شد به غيــر

چونورم نه از لطف ديگــركس است

ازآنرو مـــرا كور سويي بس است

 

دانشگاه آزاد است!

شاعر : نسيم عرب اميري

دانشگاه آزاد است!(طنز)

«سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت»

دانشگاه آزاد است!

همان جا كه سخاوت اولين حرف الفبا هست!

و نرخ علم آموزي به نرخ خون بابا هست!

نفس ها نرم!سرها گرم!

حيا خواب و در ديزي ما باز است!

كبوتر….بي كبوتر

از با باز است!

مدير من جوانمرد من اي فردين تر از فردين

بيا پهلوي من بنشين!

اتاق درس ما بس ناجوانمردانه تنگ است ..آي!

«دمت گرم وسرت خوش باد!»

سلامم را تو پاسخ گوي و درب بسته بخت مرا بگشاي!

منم من خواهر مردم!

منم من دختري مبهوت و سردرگم!

منم آواره از كرمان و رشت و بهبهان و قم!

دانشگاه آزاد است!(طنز)

نه خر پولم نه خر زورم!

همان معمور(!)معذورم!

بيا گز كن زبانم را نترس از نيش زنبورم!

مديرا ساقي جيبت تمام هيكلش از قرض مي ترسد

و تا هفتاد و هف پشتش ز اسم درس مي لرزد!

مدير مالي! اي آقا

سراغت آمدم تا وام بستانم

كه شايد مدرك ريم دام دارام دام دام

بستانم!

چه مي گويي چك و سفته….؟!

فريبت مي دهد

اينها كه مي بيني

لباس دختر دخترعموي مادر همسايه مان حاجي قلي خان است!

و اين سرخي دستم يادگاري از يخ حوض "زمستان" است!

«سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت»

هوا دلگير،شكم ها سير، دل ها شير

پدرها پير!

وجمعي همچنان با قيمت فرداي كشك آلود خود درگير!

صدايي گر شنيدي مي رسد از دور

يقيناً وز وز باد است!

دانشگاه آزاد است

خدايا دردمو خيلي گرونه

شاعر : مصطفي مشايخي

خدايا درد مو خيلي گرونه(طنز)

زنم تا قيمت هر سكه را ديد

بيامد پيشم از مهريه پرسيد

دلم لرزيد و گفتم در جوابش

كه قالي خيس شد بايد ببخشيد

همه ش از درد دندون ناشكبيم

برفتم صبحدم پيش طبيبم

دوتا دندون برايم زود پر كرد

بجايش كرد خالي هردو جيبم

خدايا درد مو خيلي گرونه

رگم مسدوده، قلبم نصفه جونه

طبيبم گفته يا چك پول رو كن

و يا پاشو برو غسال خونه

شنيدم مش حسن ، مي گفت يك جا

كه مي جويُم موقت همسري را

به او گفتند كوكب پس چه شد؟ گفت

كه از ديشب گرفته آنفولانزا

خدايا درد مو خيلي گرونه(طنز)

پلو هندي همه ش مي پخت ليلي

كه با طارم نبودش هيچ ميلي

به ما مي گفت آخه قيمت اون

خطر داره براي قلب خيلي

مشخص شد فلات مسكن مهر

مهيا شد ملات مسكن مهر

عموجان كاش مي شد زنده باشي

كه حل شد مشكلات مسكن مهر

چه بد ميشه اگه فازي نباشه

كنارم يك پري نازي نباشه

دو ترم ديگه دارم كاش مي شد

كه حرفي از جداسازي نباشه

 

يارانه ها و خوشه سوم

شاعر : محسن سيد اسماعيلي

يارانه ها و خوشه سوم(طنز)

اي مرفه كارمند بي حقوق

اي كه بسياريد ايندم جوق جوق

اي نوشته فرم ها را بهر پول

اي بخورده زين سبب بسيار گول

فرم يارانه نمودي پر عزيز

تا روي با پول آن سوي ِ ونيز

فرم را پر كردي و ملق زدي

با كمر موزون بس لق لق زدي

گفته اي ماشين نداري زير پا

ديزي ات پر باشد از آب و هوا

سقفِ بالاسر نوشتي آسمان

مالكي گفتي فقط يك از زنان

يك پسر داري تو شيطون و بلا

دختري داري چنان ياس منگولا

از حقوقت هم نوشتي توي ِ فرم

كم تر از خط فقيران است ونُرم

يارانه ها و خوشه سوم(طنز)

پس چونان بگذشت ايام مديد

دوره اي بگذشت و شد دور ِ جديد

حال ميباشد جوابت در مبايل

دور تر از فكر و خاطر چند مايل

خوشة اول ببودي در نظر

پرت گشتي خوشة سوم دَمَر

درد ميبينم تو را حاصل شده

فرم يارانه كنون كامل شده !!

حال دانستي مرفه بوده اي

بر شكم بيهوده كف را سوده اي

چون مرفه گشته اي اينك بَبَم

با خودت اين جمله را گو دم به دم

خوشه را برگير و بنشين اي سعيد

ياد كن از آنكه بُن را ميبريد

شاد باش و شاد زي اينك با حال

فقر و خطش را بشو پس بيخيال

 

نان و شعر و آه

شاعر : فاضل تركمن

نان و شعر و آه...(طنز)

شعرهايم براي مخاطب

واقعاً هيچ سودي ندارد

از خدا خواستم تا كه شاعر

دست‌هاي مرا هم بكارد!

گفتم از هرچه آمد به ذهنم از خر و گاو تا شير و روباه باغ وحشي است هر بيت شعرم

خالي از چهره ي خوشگل ماه

سوژه‌اي نيست در جيب ذهنم

بنده يك شاعر بي‌خيالم

شعرهايم تخيل ندارد

كاشكي خاك بر سر بمالم!

از دو‌ بيتي كه كلاً سرودم

بود يك بيت و نصفيش «تضمين»

شعرهاي مرا منفجر كن،

با تفنگ كلاشينكف و مين!

آرزو داشتم روزگاري

مثل سعدي بمانم نكونام

شهرتم مثل حافظ بپيچد،

توي پاريس و رم و ويتنام!

آه... افسوس! افسوس! افسوس!

مولوي جان! دلم را شكستي

گفته‌اي هرچه موضوع خوب است

در به روي من خسته بستي

كاش بابا به حرف تو آن روز

گوش مي‌كردم از جان و از دل

شاعري هست شغلي مزخرف

چون نمي‌آورد نان به منزل!

 

آداب سوار شدن بر قطار مترو

شاعر : مصطفي مشايخي

آداب سوار شدن بر قطار مترو(طنز)

مترو را آداب و ترتيبي بُوَد

اين قواعد را بداني نيست بد

پس دگر در باره ي مترو نگو

"هيچ ترتيبي و آدابي مجو"

"ابن مترو" فيلسوف سال شصت

در كتاب "الهُليسم"آورده است:

"قبل از آنكه داخل متروشوي

لازماً بايد بسازي تن قوي

ابتدا رو سوي سخت افزار كن

روز و شب هي ميل و دمبل كار كن

هالتر بايد زني روزي سه سِت

هرستش هم بيست تا اي اسكلت

بين آنها ميل كن يك كافي ميكس

كار كن بعدش دوتا سِت بارفيكس

توپ ساز اين گردن و آن شانه را

اين تن و اين هيكل ويرانه را

تاكه در مترو نسازندت پرس

دور ماني از غم و از استرس

كار كن اسكات و تن را كن قوي

ورنه آنجا ضربه فني مي شوي

آداب سوار شدن بر قطار مترو(طنز)

در كلاس راگبي كن ثبت نام

تا كه در فينالِ هُل آري مقام

كار كن تا مي تواني شيرجه

صندلي بگرفتن آسان نيست كه

بايد الان ، كوه پيمايي كني

ريّه ها را قدرت افزايي كني

بي شك اكسيژن كم آري در قطار

هست در واگن نفس كش بي شمار

حال ، وقت كارِ نرم افزاري است

گرچه اين مبحث كمي تكراري است

كار كن بر روي اعصاب و روان

تا مُخت زآسيب مانَد در امان

چون كه آنجا هست گوشي ،صف به صف

زنگ ها آيد به گوش از هر طرف

هدفوني در گوش خودبگذار كار

گوش خود را دست آهنگي سپار

چون كه گاهي ناسپاسي مي شود

يعني يك بحث سياسي مي شود

اين يكي دم مي زند از آن جناح

آن يكي هم خون اوداند مباح

آداب سوار شدن بر قطار مترو(طنز)

اين يكي گويد كه آن اصلح تر است

آن يكي گويد كه اين روشنگر است

يا كه پايي مي شود ناگه لگد

مي شود شليك چندين حرف بد

كار كن بر روي ذهنت، جان من

ورنه خواهي گشت چون مامان من

طفلكي چون اهل هل دادن نبود

لاي درافتاد گير و شد كبود

بيمه كن از فرق سر تاپاي خود

كّله و آن شانه و هرجاي خود

چون كه امكان جراحت نيست كم

خرج درمان هم گران است اي ببم

بحث خود را مي كنم اينجا تمام

مابقي هم وقت ديگر والسلام"

 

گفتگوي كفن با مُرده

شاعر : جمشيد محمدي مقدم

گفت و گوي كفن با مرده(طنز)

آهاي حاجي پاشو چه وقت خوابه

پاشو ديگه وقت حساب كتابه

هو، نگو اين كيه كه آزار داره

پاشو ببين كفن با هات كار داره!

چه هيكلي زدي به هم، آفرين

چش نخوري، قد و برم آفرين

بي‏خودي زور نزن ديگه تو مُردي

چن ساعتي مي‏شه كه جون سپردي

حالا ديگه وقت حساب كتابه

داد نزني مُرده ي زيري خوابه

مُرده‏ي زيري آدمي خلافه

تيزي باهاش دَفنه تو غلافه

قاط بزنه تيزي رو وَر مي‏داره

مي‏زنه و بابا تو در مياره

يادت مياد چه روزگاري داشتي

چه اسكناسا كه روهم مي‏ذاشتي؟

هي اسكناس مي‏ذاشتي رو اسكناس

اونم با پول رشوه و اختلاس

مي‏گفتي يك وعده غذا كافيه

صرف غذا باعث علافيه!

گفت و گوي كفن با مرده(طنز)

مي‏گفتي يك آدم با كياست

بايد كُنه تو زندگي قناعت

لباس ده سال پيشت تنت بود

هم تن تو هم تن اون زنت بود

بعد شعار ضد صهونيستي

سر مي‏دادي شعار ساده زيستي!

مي‏گفتي آدمي كه ساده زيسته

نمره زندگيش هميشه بيسته

لباس وصله‏دار تنت مي‏كردي

هزار تا نفرين به زنت مي‏كردي

مي‏گفتي روسري برات خريدم

نمي‏دوني چه زحمتي كشيدم

فقط يادت باشه به هر بهونه

بايد هف هش سالي سرت بمونه

عروسي و عزا سرت كن خانوم

خلاصه هر كجا سرت كن خانوم

زياد نشورش يهو رنگش مي‏ره

رنگ گل سرخ و قشنگش مي‏ره

هَف هَش سالي با روسريت صفا كن

تو اين هف هش سال حاجيتو دعا كن

گفت و گوي كفن با مرده(طنز)

الگوي مصرف كه نداشتي حاجي

هر چي كه داشتي جا گذاشتي حاجي

خيال نكن دنيا هنوز همونه

پشت سرت نفرين اين و اونه

تو شيشه كردي خون هر فقيرو

چقد بيچوندي مردم اسيرو

خيال نمي‏كردي يه ذره هيچم

يروز منم دور تنت بپيچم!

مصرف كاراي بدت زياد بود

خيلي كارات قابل انتقاد بود

يادت مياد همسايه‏تون نون نداشت

حتي پول دوا و درمون نداشت؟

يادت مياد گفتي به من چه ول كن

اين آدما رو زنده زنده گِل كن؟

ببين همون همسايه صبورت

خاك داره با بيل مي ريزه تو گورت!

يكي نبود بهت بگه كه بسه

خدا هميشه جاي حق نشسته؟

يادت نبود فشار قبري هم هس

خورشيد حقي پشت ابري هم هس؟

گفت و گوي كفن با مرده(طنز)

هيچكي بهت نگفت فلاني مُرده؟

نكير و منكر به گوشت نخورده؟

نكير و منكر دوتا بي‏گناهن

پيام دادن دارن ميان، تو راهن!

اهل مزاح و رشوه خواري نيستن

اونجوري كه تو دوس داري نيستن

تو مَرد نيستي تو شبيه مَردي

چرا كه اصلاً كار خوب نكردي

كاري كه اينجا دستتو بگيره

البته اين حرفا واسه تو ديره!

اونقدِ حرص مال دنيا خوردي

تا آخرش سكته زدي و مُردي

كاش واسه پول دلت پُر از غم نبود

مصرف انسانيتت كم نبود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد