گودال ديگري به عمق افق تا من

مشاور شركت بيمه پارسيان

گودال ديگري به عمق افق تا من

۳۰ بازديد
 

عزاي طلسم اينك حال
مي دانم عطر ايل گرفته است
از چادري به چادر ديگر
روياي او
ولي
هر چيز در خيال سفر
تنهاست
پيراهني كه با حضور ماه و راهبه
گم مي كند تو را
درياي زورقم
اما دوباره باد
سرگرم جمع كردن اشباح ست
راهي نمي رهد
در آينه از سر گرفته ايم
حمام خون
شماي تو در اغماء ست
فرصت نمي تراشدم
دستي كه تا گلوي تو
حمام ديگري
سيبي نچيده ام
ما پيش از آن كه رود
ماهي صحرا باشد
از رو به روي جهان سايه كنده ايم
پس مي تواني : از نگاه خويش فروكاهي
لختي شلال خيابان
آن چكمه هاي تيره بياويزي
گرد سرم
اگر به عمق افق تار مي زند
بعد از هميشه مرگ
تو مي آيي
راهي نمي رهد
اين دوره بيهوده
اكنون
دو كاسه تا رهايي مهتاب
پيش روست
تا لانه اي كه در مسير مار جوجه گرفته است
تاوان خنده ي گندم گاهي
اين چار دره برابر نيست
لنگر كه مي كشد حضور راهبه
گودال ديگري
گرد
سرم به عمق افق
تار مي زند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد