و جانب عطر شفق
1
جهان كه جعد كلالي نيست
سپيده سر برگرداند جلالي مي ريزد
بنفشه پا بردارد
شبم پر از دانه ست
نه
سالگي ام به خانه مي آيد
شنيدم بهمني گردان مي سازن
براي سربازا زندان مي سازن
و قهوه خانه تهي
قرار جعفر آهنگر
خون سيامك گندم رست
2
نگاه كهنه
اقدسيه بر آتش داد
نهان فتنه تو را
گمان نمي برم
چراغ فاصله عباسي ست
خون
سيامك گندم رست
3
سرگرداني
پري كه باغچه مي كارد
ميان پنجره و پاييز
و روزبه عاشقانه اگر كوتاه
مرام ساحل اگر
پرده مي كشد سينه
خون سيامك گندم رست
4
آزادي غايب بود
شمال از من باران تر
و مرتضي / جلوترم از مرگ
پياده مي شود
غروب لشكر زرهي با او
ميان شانه ها و شترخان
هنوز ناپيداست
خيال آن گل اگر چرخ مي خورم
تاريك
خون سيامك گندم رست
5
دهان
چه تلخ مي گذرد
و باد
پر از صداست
آب هاي غروب
ميان لاله زار و قد تو
تنها
قيام مردم
نيست
و مار مي رقصد
خون سيامك گندم رست
6
زمان
اجازه ي رفتن بود
كسوف شبنم و خورشيد
درك شوم حقيقت
و ابتداي تهي
خون سيامك گندم رست
7
ابرهاي در ميانه سالي دود
ارابه هاي مرده
كلاف سر در پا
پرده نمي گرداند
قهوه
خانه
دور مي زند سحاب و اكبر گلپايگاني
و پير مي پرد
بهار و آتش بي منقار
خون سيامك گندم رست
8
پياده مي تركد
ديدار
دانه اي از ريگ
پيچ و تاب كبوتر
كنار چوبه ي تاريك
و عشق با تو به ميدان
و آفتاب
ميان دست
تو تأخير مي كند
غرور زورخانه
مهيا ست
خون سيامك گندم رست
9
ساه بماني سال
سر به راه قدم بر مي دارد آب
سر بهراه قدم برمي دارد باد
سر به راه قدم بر مي دارد او
و آب به لانه مي بندد كبك انجير
خون سيامك گندم رست
10
ولي
سالخورده ي دف زن
گرگم به هوا سيرم و شب بالا
اسا چپرنگ پيرم و شب بالا
امان نبرا سيرم و شب بالا
كرمج زير پا پيرم و شب بالا
والبي سلام وسلام
و عليك و عليك
بر جمالش
خون سيامك گندم رست
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۶ ۳۶ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد