تا عمق زنبقي از دريا

مشاور شركت بيمه پارسيان

تا عمق زنبقي از دريا

۲۹ بازديد
 

نهان خرمنم اين هاله است
خار غريزه
مي كند از سينه
ار افق به باله ماهي مريم
ملاح مرده مائده ي درياست
وال
هميشه در گذر از جلگه ها
و من
تا چند از نگاه تو مي چيند
نمدانه هاي نور
ظلمت
گلايل نيلي ست
در مذ مرگ و ذائقه ي خرچنگ
طرح لب است
شهير اين كبك كشته كه مي تركد
مادام در نفس هر باد
مگر نسيم سحر را
شراع باله بياراست گربه
ماهي مرگ
كه از دو سوي زمان
موج
چراغ سايه به كف
پابرهنه مي لغزد
بر ابرود نگاه تو كودك مرجان
كلاه پاره به سر
سر نهاده بر آرنج
هنوز ماسه ي تلواسه پس زند آرام
زمان كه راست كه مي غلتد
هزار پاي شهاب از نشيب مرزنگوش
كمانه
مي كند اوراق استخوان و صدف
نگاره هاي سيه پوش
به پاي خاطره ها و حصار مي شويند
هزار پيرهن مانده در تخيل
جهان اگر در اشك تو
مد مي شد
شايد غزالي از آزرم
ردايي از كفنم مي بريد تا خورشيد
سري كه ساقه بر آفاق مي كند ترسيم
ماه
تصوير مرده اي بي دست
مي برد تيره تيره تا تالاب
خاك را آه اختر كنده ست
بذر كوكب كلاهي از مهتاب
دائم بنفش خاطره
قداره مي كشد
تا مرگ
برگي شود
قويي سپيد
نه در مرام سيل نمي گنجد
نخل چكيده ي بي نخ سرشت
ديدم : كه
چشم تو را آب مي ربود
آن ثعلب كبود
رقص تنهايي ست بر ديوار
آبشار عقرب و افيون
سايه ها
تابوت سرگردان
اشك مي ريزد كنار بوته ي اشك كهن
انسان
كوكوي بي زمينه ي كابوس
ماه ملخ نما
غول و هلالو آينه تو در تو
عطر عيان
كيست
گرداب پيچ گردن لنگرگاه ؟
خون من آه
اين چال خيس خيره
آخرين شقياق خودروست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد