دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۶ ۳۵ بازديد
من زاري سه تاري را شنيدم
از دورهاي دور
در هاي و هوي باد
من زاري سه تاري را در باد
از كوچه هاي دور شنيدم كه مي گريست
سروي ميان باغ
كنار جوي
در هاي و هوي سبز گياهان پيشخوان ها
از ريشه ها جدا
من زاري سهتاري را از كوه
و هاي هاي مردي را از دشت
مي شنيدم كه مي خواندند
مرد و سه تار مرد
گاهي خدا خدايي
از همدلي جدايي را مي گرييدند
ديدم كه پارسايي بر بام هاي سرد سحر ناله كرد و خواند
با
زاري سهتار
در هاي و هوي باران ديدم كه آب ها از چشمه ها تراويدند
و گياهان دشت ها روييدند
با شور سه تار
گلهاي سپيد در سايه ي بيد
رقصيدند
آنگاه خموش ديدم
در آفتاب نگاه
سروي مستي ست
بيدي سازي
و آن مست سياه
تشنه ي
نوريست
و آن ساز خموش
چشمه ي آوازي
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد