دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۵ ۳۱ بازديد
خفته بر بستر مينويي آتشكده
ارديسور آناهيتا
ساقه اندامش
مي سوزد
طرح باراني گيسويش در سايه فرو مي ريزد
و در آيينه ي تاريك فصول
به زمين مي
نگرد
آي آناهيتا
كولي گمشده و سرگردان
كولياني كه در آغاز فصول
ازفصولي ديگر
به تماشاي زمين در گذرند
رود را مي خوانند
دشتها مي خوانند
آي آناهيتا
كولي گمشده ي سرگردان
ترك اين بي ره سرگردان كن
باران كن
آناهيتا باران كن